من خیلی وقته که میدونم ارامش توی چشماتو نیاز دارم خیلی وقته که زندگیم پر شده از تو...
تو نمیدونی ولی یکی همیشه پشت پنجره نشسته که رهگذر از خیابون رد بشه و یکی خیره بشه به قدم های آروم و استوارش...
من این سیب ممنوعه ارو میخوام حتی اگه تاوانش مرگ باشه...
تو نمیدونی ولی یکی همیشه پشت پنجره نشسته که رهگذر از خیابون رد بشه و یکی خیره بشه به قدم های آروم و استوارش...
من این سیب ممنوعه ارو میخوام حتی اگه تاوانش مرگ باشه...