... از ته دل میخواستم و آرزو میکردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی بکنم،اگر این فراموشی ممکن میشد، اگر میتوانست دوام داشته باشد، اگر چشمهایم که بهم میرفت در وراء خواب آهسته در عدم صرف میرفت و هستی خودم را دیگر احساس نمیکردم. اگر ممکن بود در یک لکه مرکب، در یک آهنگ موسیقی یا شعاع رنگین تمام هستیم مخروج میشد و بعد این امواج و اشکال انقدر بزرگ میشد و میدوانید که بکلی محو و ناپدید میشد - به آرزوی خودم رسیده بودم.
بوف کور
صادق هدایت
بوف کور
صادق هدایت