بمب شام هنگام سیبیلم را کج کرد، موشک گرگ و میش (تاریک و روشن) امروز موهایم را مجعد کرد.
خُرخُر سگها از طرفی و هزارمین نامههای عاشقانه برگشتی گرگها از طرف دیگر، بلعیدن ماهیهای رودخانه را بر گلویم بسته است . آن هم با این جان نحیف و یک دست چلاق علف بز ها را نمیدانم به سگها بدهم یا در سه سوت ژاژ کنم و به خورد گاوها بدهم که به فهمشان برسانم خیک شان را عشق و بابوفیسم نساخته است.
مار و عقرب دنبال خرتالی هستن وگرنه گزند بلبل بیل به دست رزق روزانه است. مقعدم گزگز میکند و میترسم ژاژ، گاوها را نی کند و خرتال نماند...
آه... ساعتها جنبش اند، گاه در جیب آخورِ چرب است برای روغن بیشتر، گاه فقاهت، گاه نقر است بر روی نقیر.
آدمیست ژاژ میکارد، دگری برداشت میکند و به خورد خرمن خسبی میدهد.
خصلت ثانیهها کاشت و برداشت است وگرنه چهار فصل گه طوفان و باران و آفتاب است، غاصب باغ میخشکاند و وعده بوستان میدهد.
فرغند قول بقل میدهد و غاصب آزموده لقب طب فقه میگیرد و از غمِ شادیِ خاک، رنگ از رنگین کمان باران میگیرد. خس را در طب مینامد و مکان را دارلحزن میکند..
یادداشت
سینا جوهریان
۹۷/۶/۷
خُرخُر سگها از طرفی و هزارمین نامههای عاشقانه برگشتی گرگها از طرف دیگر، بلعیدن ماهیهای رودخانه را بر گلویم بسته است . آن هم با این جان نحیف و یک دست چلاق علف بز ها را نمیدانم به سگها بدهم یا در سه سوت ژاژ کنم و به خورد گاوها بدهم که به فهمشان برسانم خیک شان را عشق و بابوفیسم نساخته است.
مار و عقرب دنبال خرتالی هستن وگرنه گزند بلبل بیل به دست رزق روزانه است. مقعدم گزگز میکند و میترسم ژاژ، گاوها را نی کند و خرتال نماند...
آه... ساعتها جنبش اند، گاه در جیب آخورِ چرب است برای روغن بیشتر، گاه فقاهت، گاه نقر است بر روی نقیر.
آدمیست ژاژ میکارد، دگری برداشت میکند و به خورد خرمن خسبی میدهد.
خصلت ثانیهها کاشت و برداشت است وگرنه چهار فصل گه طوفان و باران و آفتاب است، غاصب باغ میخشکاند و وعده بوستان میدهد.
فرغند قول بقل میدهد و غاصب آزموده لقب طب فقه میگیرد و از غمِ شادیِ خاک، رنگ از رنگین کمان باران میگیرد. خس را در طب مینامد و مکان را دارلحزن میکند..
یادداشت
سینا جوهریان
۹۷/۶/۷