📜سیرۀپیامبرصلۍاللەعلیەوسلم
مردی از مهاجرین بر مردی از انصار که در خون خویش دست و پا میزد، گذر کرد. به او گفت: ای فلان کس، آیا فهمیدی که محمد کشته شد؟ آن مرد انصاری گفت: اگر محمد کشته شده باشد، رسالت خودش را تبلیغ کرده و رفته است؛ شما نیز از حریم دینتان با پیکار و کارزار حمایت کنید!
در پرتو این قهرمانیها و بیباکیها، و تشویقها و توجیهها، لشکر مسلمانان بار دیگر روحیهٔ رزمی و معنویت ایمانی خویش را بازیافتند، و هوش و خردشان به سر بازآمد؛ از فکر تسلیم شدن یا ارتباط برقرار کردن با عبدالله بن اُبّی مُنصرف گردیدند؛ اسلحهها را از زمین برداشتند، و صفوف برجای ماندهٔ مشرکان را آماج حملهٔ خویش قرار دادند، و در پی آن بودند که راهی به مقر فرماندهی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- پیدا کنند. ضمناً، به آنان خبر رسید که خبر کشته شدن پیغمبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- یک دروغ ساختگی بوده استً! و این نوید و بشارت بر نیرو و توان آنان صد چندان افزود، درنتیجه، پس از آنکه کارزاری سخت را پشت سر گذاشتند، و با رشادت بسیار با دشمنان درآویختند، موفق شدند که از حلقهٔ محاصره رها شوند، و در موضع قابل اطمینانی گردهمآیند.
یک گروه سوم نیز وجود داشت. این گروه، جز رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به هیچچیز و هیچکس حتی خودشان نمیاندیشیدند. این بود که این گروه در همان آغاز تنگ شدن حلقهٔ محاصره خود را به جوار رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- رسانیدند. پیشاپیش این گروه از رزمندگان، ابوبکر صدیق، عمربن خطاب، و علیبن ابیطالب، و دیگران بودند، که از آغاز جنگ در خط مقدم نبرد میجنگیدند؛ و همینکه شخص شریف پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- را در خطر دیدند، در خط مقدم دفاع از رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- قرار گرفتند.
"اوج گیرودار جنگ پیرامون پیامبر"
همزمان با درگیر شدن گروههای مختلف مسلمانان با پیامدهای محاصرهٔ دشمن، و خرد شدنشان در میان دو سنگ آسیای دشمن، پیرامون رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- نیز جنگی جانانه درگرفته بود.م پیش از این گفتیم که در آن هنگام، وقتی که مشرکان حلقهٔ محاصره را تنگ کردند، در کنار پیامبر بزرگ اسلام، نه تن از رزمندگان مسلمان بیش نبودند. وقتی آنحضرت مسلمانان را ندا دردادند: هَلُموُّا اِلی؛ اَنَا رسولُالله! مشرکان صدای آنحضرت را شنیدند، و ایشان را شناختند؛ و بازگشتند، و به آنحضرت حملهور شدند، و با تمامی توان رزمی خویش به سوی ایشان آمدند؛ پیش از آنکه احدی از لشکریان مسلمان خبردار گردد. میان مشرکان با این دستهٔ نه نفره از صحابهٔ رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- نبردی خشونتبار درگرفت که طی آن مسلمانان نمودارهای کمنظیری از عشق و فداکاری و شجاعت و شهامت را به ثبت رسانیدند.
* مسلم از انس بن مالک روایت کرده است که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در جنگ احد، با هفت تن از انصار و دو تن از قریش تنها ماندند. وقتی دشمن بر ایشان حملهور گردید، فرمودند:
«مَن یرُدُّهم عَنّا وَلَهُ الجنّة؟ یا: و هُوَ رَفیقی فی الجنَّة».
«کیست که این دشمنان را از ما دور گرداند، و بهشت از آن او گردد؟! یا... و رفیق من در بهشت باشد؟!»
مردی از انصار جلو آمد و کارزار کرد تا کشته شد. پس از او نیز، مردان دیگر انصار یکی پس از دیگری پیش آمدند تا تمامی آن هفت نفر کشته شدند. آنگاه، رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- به آن دو یار قریش خویش گفتند:
«ما اَنصَفَنا اَصحابُنا» «همرزمان ما با ما به انصاف رفتار نکردند!»
آخرین نفر از آن هفت تن رزمندگان انصار، عماره بن یزیدبن سَکَن بود؛ آنقدر کارزار کرد، تا از شدت جراحت از پیکار بازماند و بر زمین افتاد.
✍ادامە دارد...
@Sirat_mustaqem00🌷
مردی از مهاجرین بر مردی از انصار که در خون خویش دست و پا میزد، گذر کرد. به او گفت: ای فلان کس، آیا فهمیدی که محمد کشته شد؟ آن مرد انصاری گفت: اگر محمد کشته شده باشد، رسالت خودش را تبلیغ کرده و رفته است؛ شما نیز از حریم دینتان با پیکار و کارزار حمایت کنید!
در پرتو این قهرمانیها و بیباکیها، و تشویقها و توجیهها، لشکر مسلمانان بار دیگر روحیهٔ رزمی و معنویت ایمانی خویش را بازیافتند، و هوش و خردشان به سر بازآمد؛ از فکر تسلیم شدن یا ارتباط برقرار کردن با عبدالله بن اُبّی مُنصرف گردیدند؛ اسلحهها را از زمین برداشتند، و صفوف برجای ماندهٔ مشرکان را آماج حملهٔ خویش قرار دادند، و در پی آن بودند که راهی به مقر فرماندهی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- پیدا کنند. ضمناً، به آنان خبر رسید که خبر کشته شدن پیغمبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- یک دروغ ساختگی بوده استً! و این نوید و بشارت بر نیرو و توان آنان صد چندان افزود، درنتیجه، پس از آنکه کارزاری سخت را پشت سر گذاشتند، و با رشادت بسیار با دشمنان درآویختند، موفق شدند که از حلقهٔ محاصره رها شوند، و در موضع قابل اطمینانی گردهمآیند.
یک گروه سوم نیز وجود داشت. این گروه، جز رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به هیچچیز و هیچکس حتی خودشان نمیاندیشیدند. این بود که این گروه در همان آغاز تنگ شدن حلقهٔ محاصره خود را به جوار رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- رسانیدند. پیشاپیش این گروه از رزمندگان، ابوبکر صدیق، عمربن خطاب، و علیبن ابیطالب، و دیگران بودند، که از آغاز جنگ در خط مقدم نبرد میجنگیدند؛ و همینکه شخص شریف پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- را در خطر دیدند، در خط مقدم دفاع از رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- قرار گرفتند.
"اوج گیرودار جنگ پیرامون پیامبر"
همزمان با درگیر شدن گروههای مختلف مسلمانان با پیامدهای محاصرهٔ دشمن، و خرد شدنشان در میان دو سنگ آسیای دشمن، پیرامون رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- نیز جنگی جانانه درگرفته بود.م پیش از این گفتیم که در آن هنگام، وقتی که مشرکان حلقهٔ محاصره را تنگ کردند، در کنار پیامبر بزرگ اسلام، نه تن از رزمندگان مسلمان بیش نبودند. وقتی آنحضرت مسلمانان را ندا دردادند: هَلُموُّا اِلی؛ اَنَا رسولُالله! مشرکان صدای آنحضرت را شنیدند، و ایشان را شناختند؛ و بازگشتند، و به آنحضرت حملهور شدند، و با تمامی توان رزمی خویش به سوی ایشان آمدند؛ پیش از آنکه احدی از لشکریان مسلمان خبردار گردد. میان مشرکان با این دستهٔ نه نفره از صحابهٔ رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- نبردی خشونتبار درگرفت که طی آن مسلمانان نمودارهای کمنظیری از عشق و فداکاری و شجاعت و شهامت را به ثبت رسانیدند.
* مسلم از انس بن مالک روایت کرده است که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- در جنگ احد، با هفت تن از انصار و دو تن از قریش تنها ماندند. وقتی دشمن بر ایشان حملهور گردید، فرمودند:
«مَن یرُدُّهم عَنّا وَلَهُ الجنّة؟ یا: و هُوَ رَفیقی فی الجنَّة».
«کیست که این دشمنان را از ما دور گرداند، و بهشت از آن او گردد؟! یا... و رفیق من در بهشت باشد؟!»
مردی از انصار جلو آمد و کارزار کرد تا کشته شد. پس از او نیز، مردان دیگر انصار یکی پس از دیگری پیش آمدند تا تمامی آن هفت نفر کشته شدند. آنگاه، رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- به آن دو یار قریش خویش گفتند:
«ما اَنصَفَنا اَصحابُنا» «همرزمان ما با ما به انصاف رفتار نکردند!»
آخرین نفر از آن هفت تن رزمندگان انصار، عماره بن یزیدبن سَکَن بود؛ آنقدر کارزار کرد، تا از شدت جراحت از پیکار بازماند و بر زمین افتاد.
✍ادامە دارد...
@Sirat_mustaqem00🌷