Artemis
نژاد: انسان
خط زمانی: قرن هشتم -قاره هکس، اِرث کوئِر
آرتمیس قدرت کنترل فلزات و سنگ رو داشت. از همون اول، با اینکه توی خانواده ی اشرافی متولد نشده بود، استعداد خاصی توی استفاده از قدرتش داشت.
وقتی ۱۴ سالش بود، گروه کوچیک خودش رو ساخت. ارث کوئر کشور زیاد بزرگی نبود و اغلب کوهستانی بود.
آرتمیس و گروهش، توی یه دره، یه پناهگاه برای خودشون ساخته بودن.
آرتمیس مادرش رو بعد از تولدش به بیماری، و پدرش رو توی ۸ سالگی به جنگ باخته بود. ولی اون هم یه جنگجو بود، یه جنگجو با دستپخت افتضاح!
مشکل اینجا بود که هرچقدر هم استعداد داشت، بدون آموزش درست نمیتونست کامل ازش استفاده کنه، هدفش از تاسیس این گروه هم همین بود، اما این گروه هرچقدر هم که موثر بود، به هر حال تشکیل شده از چنتا بچه با توانایی کنترل سنگ یا فلز بود.
آرتمیس یه استاد واقعی میخواست
میدونست که نمیتونه از استادای اشراف زاده ها آموزش ببینه، اونا زیادی مغرور بودن و شانسش برای حتی ملاقاتشون هم کم بود، چه رسه به شاگردیشون.
اما استاد خوب دیگه ای رو نمیشناخت که به اشراف درس نده و زنده باشه
پس تبدیل شد به یه بچه ی رومخ عوضی.
هر راهی که به ذهنش میرسید رو امتحان کرد تا استعدادشو به نمایش بزاره و اونارو مجبور کنه آموزشش بدن
دو هفته ی تمام جلوی خونه ی یکیشون پرسه زد تا بلاخره به زندان انداختنش، شانس اورد که رئیس گارد ها پدرش رو میشناخت و ارث کوئر به اندازه ی بقیه ی کشورا به اشراف بها نمیداد.
به آزار دهنده بودن ادامه داد، و اساتید به نادیده گرفتنش ادامه دادن
تا اینکه بلاخره خود روزگار هم از دستش کلافه شد و یه راه جلوش گذاشت
یک مسابقه
برنده پول خوبی به جیب میزد، اما هدف آرتمیس از شرکت کردن، پول نبود، خودنمایی بود
مسابقه درست موقع تولد ۱۵ سالگیش برگزار شد
توی تولدش چنتا بچه پولدارو ضایع کرد، عجب کادویی.
اونا نمیتونستن یه بچه رعیت که اشراف زاده هارو شکست داده رو نادیده بگیرن، بلاخره، مجبور شدن به آرتمیس آموزش بدن
و اون هم این آموزش هارو با گروه کوچیکش درمیون میذاشت
که البته بعد از چند سال، اسمش دیگه گروه کوچیک نبود، اسمش ارتش فلزی بود، کارامد ترین ارتش ارث کوئر، و بنیانگذار ارتش فلزی، آرتمیس بود.
پ.ن: پروفت خداس
نژاد: انسان
خط زمانی: قرن هشتم -قاره هکس، اِرث کوئِر
آرتمیس قدرت کنترل فلزات و سنگ رو داشت. از همون اول، با اینکه توی خانواده ی اشرافی متولد نشده بود، استعداد خاصی توی استفاده از قدرتش داشت.
وقتی ۱۴ سالش بود، گروه کوچیک خودش رو ساخت. ارث کوئر کشور زیاد بزرگی نبود و اغلب کوهستانی بود.
آرتمیس و گروهش، توی یه دره، یه پناهگاه برای خودشون ساخته بودن.
آرتمیس مادرش رو بعد از تولدش به بیماری، و پدرش رو توی ۸ سالگی به جنگ باخته بود. ولی اون هم یه جنگجو بود، یه جنگجو با دستپخت افتضاح!
مشکل اینجا بود که هرچقدر هم استعداد داشت، بدون آموزش درست نمیتونست کامل ازش استفاده کنه، هدفش از تاسیس این گروه هم همین بود، اما این گروه هرچقدر هم که موثر بود، به هر حال تشکیل شده از چنتا بچه با توانایی کنترل سنگ یا فلز بود.
آرتمیس یه استاد واقعی میخواست
میدونست که نمیتونه از استادای اشراف زاده ها آموزش ببینه، اونا زیادی مغرور بودن و شانسش برای حتی ملاقاتشون هم کم بود، چه رسه به شاگردیشون.
اما استاد خوب دیگه ای رو نمیشناخت که به اشراف درس نده و زنده باشه
پس تبدیل شد به یه بچه ی رومخ عوضی.
هر راهی که به ذهنش میرسید رو امتحان کرد تا استعدادشو به نمایش بزاره و اونارو مجبور کنه آموزشش بدن
دو هفته ی تمام جلوی خونه ی یکیشون پرسه زد تا بلاخره به زندان انداختنش، شانس اورد که رئیس گارد ها پدرش رو میشناخت و ارث کوئر به اندازه ی بقیه ی کشورا به اشراف بها نمیداد.
به آزار دهنده بودن ادامه داد، و اساتید به نادیده گرفتنش ادامه دادن
تا اینکه بلاخره خود روزگار هم از دستش کلافه شد و یه راه جلوش گذاشت
یک مسابقه
برنده پول خوبی به جیب میزد، اما هدف آرتمیس از شرکت کردن، پول نبود، خودنمایی بود
مسابقه درست موقع تولد ۱۵ سالگیش برگزار شد
توی تولدش چنتا بچه پولدارو ضایع کرد، عجب کادویی.
اونا نمیتونستن یه بچه رعیت که اشراف زاده هارو شکست داده رو نادیده بگیرن، بلاخره، مجبور شدن به آرتمیس آموزش بدن
و اون هم این آموزش هارو با گروه کوچیکش درمیون میذاشت
که البته بعد از چند سال، اسمش دیگه گروه کوچیک نبود، اسمش ارتش فلزی بود، کارامد ترین ارتش ارث کوئر، و بنیانگذار ارتش فلزی، آرتمیس بود.
پ.ن: پروفت خداس