آگاپه
نژاد: پیشگو
خط زمانی: ۵۰۰ سال پیش از آغاز - قاره ی بارباروس
از وقتی که آگاپه بدنیا اومد، سرنوشتشو براش رقم زده بودن. اون توی سرزمین های خشک زندگی میکرد، جایی که طبیعت، دستو بال مردم رو بسته بود. اما درمورد آگاپه فقط طبیعت دستو بالش رو نبسته بود.
توی سرزمین های خشک اگر کسی به هر نحوی جادو داشت، سرنوشت خوبی در انتظارش نبود
جادوگر های معمولی وحشیانه به قتل میرسیدن، اما پیشگوها وضعیت بدتری داشتن.
نوع جادوی پیشگوها توی دفاع بهشون کمکی نمیکرد، بنابراین کم خطر تر بودن، در عوض به عنوان پیشکش به شاهان تقدیم میشدن، و یا تا آخر عمر برای قبیله ی خودشون کار میکردن.
و آگاپه یکی از همین پیشگو ها بود، مثل تمامشون، توی بچگی خالکوبی هایی روی چهره اش زده شده بود
آگاپه برای ایجاد صلح به قبیله ی دیگه ای پیشکش شده بود.
و اونجا جایی بود که فهمید سنت های مردمش برای بار دوم اونو به اسارت گرفتن
سلین، دختری چند سال بزرگتر از آگاپه بود.
اوایل آگاپه فکر میکرد علت حسی که به سلین داشت این بود که سلین باهاش مهربون بود
اما کم کم متوجهش شد
عشق برای پیشگوها ممنوع بود، چه برسه به چنین عشقی.
میدونست بهتره از همون اول این حس رو بکشه. نه تنها به خاطر سنت ها و یا پیشگو بودنش، بلکه چون سلین عاشق پسری به اسم مورگان بود. اما با این حال سلین فهمید.
آگاپه فکر نمیکرد سلین اینطور رفتار کنه، انتظار داشت خودش رو عقب بکشه و دیگران رو خبر کنه تا آگاپه رو به آتیش بکشن
اما در عوض سلین به آگاپه گفت:"اشتباه میکنی، تو چنین حسی نداری، یا بهتره که نداشته باشی، اونا میکشنت"
-اینکه اونا جسمم رو بکشن بهتر از اینه که خودم روحم رو بکشم
اما آگاپه این رو بلند به زبون نیورد و فقط گفت باشه.
آگاپه از مورگان خوشش نمیومد، نه به خاطر احساسات سلین بهش، بلکه چون مورگان یکی از شکارچی ها بود. کسایی که جادوگر هارو قتل عام میکردن و در چشم مردم قهرمان به حساب می اومدن، هرچند معمولا خطری از سمت اونها آگاپه رو تهدید نمیکرد، اما آگاپه تفاوتی بین خودش و جادوگر ها نمیدید.
کشته شدن اونها براش به اندازه ی زندگی خودش دردناک بود
اما حداقل مورگان با سلین خوب بود، البته تا یک شب
آگاپه خیس از عرق از خواب بیدار شد
آینده ی سلین رو دیده بود
سلین جادوگر بود
و این رو به مورگان گفته بود
سلین به مورگان اعتماد داشت، اما اشتباه میکرد.
پیشگویی های توی خواب معمولا توی فاصله ی خیلی کم اتفاق می افتادن
آگاپه فضای پیشگویی رو میشناخت
تا جایی که میتونست سریع دوید
وقتی سنگ ها به پاش برخورد کردن متوجه شد چیزی پاش نیست
اما باز هم دوید
و دیر رسید
نژاد: پیشگو
خط زمانی: ۵۰۰ سال پیش از آغاز - قاره ی بارباروس
از وقتی که آگاپه بدنیا اومد، سرنوشتشو براش رقم زده بودن. اون توی سرزمین های خشک زندگی میکرد، جایی که طبیعت، دستو بال مردم رو بسته بود. اما درمورد آگاپه فقط طبیعت دستو بالش رو نبسته بود.
توی سرزمین های خشک اگر کسی به هر نحوی جادو داشت، سرنوشت خوبی در انتظارش نبود
جادوگر های معمولی وحشیانه به قتل میرسیدن، اما پیشگوها وضعیت بدتری داشتن.
نوع جادوی پیشگوها توی دفاع بهشون کمکی نمیکرد، بنابراین کم خطر تر بودن، در عوض به عنوان پیشکش به شاهان تقدیم میشدن، و یا تا آخر عمر برای قبیله ی خودشون کار میکردن.
و آگاپه یکی از همین پیشگو ها بود، مثل تمامشون، توی بچگی خالکوبی هایی روی چهره اش زده شده بود
آگاپه برای ایجاد صلح به قبیله ی دیگه ای پیشکش شده بود.
و اونجا جایی بود که فهمید سنت های مردمش برای بار دوم اونو به اسارت گرفتن
سلین، دختری چند سال بزرگتر از آگاپه بود.
اوایل آگاپه فکر میکرد علت حسی که به سلین داشت این بود که سلین باهاش مهربون بود
اما کم کم متوجهش شد
عشق برای پیشگوها ممنوع بود، چه برسه به چنین عشقی.
میدونست بهتره از همون اول این حس رو بکشه. نه تنها به خاطر سنت ها و یا پیشگو بودنش، بلکه چون سلین عاشق پسری به اسم مورگان بود. اما با این حال سلین فهمید.
آگاپه فکر نمیکرد سلین اینطور رفتار کنه، انتظار داشت خودش رو عقب بکشه و دیگران رو خبر کنه تا آگاپه رو به آتیش بکشن
اما در عوض سلین به آگاپه گفت:"اشتباه میکنی، تو چنین حسی نداری، یا بهتره که نداشته باشی، اونا میکشنت"
-اینکه اونا جسمم رو بکشن بهتر از اینه که خودم روحم رو بکشم
اما آگاپه این رو بلند به زبون نیورد و فقط گفت باشه.
آگاپه از مورگان خوشش نمیومد، نه به خاطر احساسات سلین بهش، بلکه چون مورگان یکی از شکارچی ها بود. کسایی که جادوگر هارو قتل عام میکردن و در چشم مردم قهرمان به حساب می اومدن، هرچند معمولا خطری از سمت اونها آگاپه رو تهدید نمیکرد، اما آگاپه تفاوتی بین خودش و جادوگر ها نمیدید.
کشته شدن اونها براش به اندازه ی زندگی خودش دردناک بود
اما حداقل مورگان با سلین خوب بود، البته تا یک شب
آگاپه خیس از عرق از خواب بیدار شد
آینده ی سلین رو دیده بود
سلین جادوگر بود
و این رو به مورگان گفته بود
سلین به مورگان اعتماد داشت، اما اشتباه میکرد.
پیشگویی های توی خواب معمولا توی فاصله ی خیلی کم اتفاق می افتادن
آگاپه فضای پیشگویی رو میشناخت
تا جایی که میتونست سریع دوید
وقتی سنگ ها به پاش برخورد کردن متوجه شد چیزی پاش نیست
اما باز هم دوید
و دیر رسید