دختر قصه مرد، قصه تمام شد، در تئآتر های شهر بسته شد و دیگر هیچ دیالوگی برای گفتن نبود.
اما کسی... به گمانم در چند متری درهای بستهی تئآتر بزرگ شهر،
دفن شده بود.
کسی که کارکتر اصلی داستان بود و با این فیلمانهی غمانگیر سعی داشت سکوتش شنیده شود .
در چشمهایشان نگاه میکرد، و برای مردم از مجنونِ نامرد شهر میگفت؛ کسی نبود بفهمد اون فقط یک بازیگر تئآتر نیست،
او آدم است!
یک زن؛ یک لیلی!
که گرفتا عشقِ مجنونی نامرد است.
کسی که داد میزد از غم نان، از پدر پیری که در گوشهای از خانه افتاده بود... .
از مادر مریضش و از سردی اتاقک کوچکشان در زمستان.
و کسی نبود در بین آنهمه تماشاچی که اشک از دیده پاک میکردند و تند تند کف میزدند، بفهمد که بازیگر تئآتر شهر درد دارد.
او دختر است!
کسی که فشارهای روزگار روح جوانش را پیر کرده وسیاهی او را غرق کردهست. و هر شب به گمانم چندی پس از گذر ثانیه ها از نصف شب او، میمیرد!و فردا ... مرده ها میخندند؟
به گمانم آری!
کسی نفهمید که او، تنها یک بازیگر نیست، او صدای قلب از کار افتادهایست که در سـ*ـیـ*ـنـ*ـهی آدمی زنده میتپد؛ او صدای جیغهای ناخن برکشیدهی مغزیست که دیگر قدرت فهم و درک ندارد... او صدای غم بود!
و کسی نفهمید او دارد غمهایش را فریاد میزند :)
#اس_نوشت
اما کسی... به گمانم در چند متری درهای بستهی تئآتر بزرگ شهر،
دفن شده بود.
کسی که کارکتر اصلی داستان بود و با این فیلمانهی غمانگیر سعی داشت سکوتش شنیده شود .
در چشمهایشان نگاه میکرد، و برای مردم از مجنونِ نامرد شهر میگفت؛ کسی نبود بفهمد اون فقط یک بازیگر تئآتر نیست،
او آدم است!
یک زن؛ یک لیلی!
که گرفتا عشقِ مجنونی نامرد است.
کسی که داد میزد از غم نان، از پدر پیری که در گوشهای از خانه افتاده بود... .
از مادر مریضش و از سردی اتاقک کوچکشان در زمستان.
و کسی نبود در بین آنهمه تماشاچی که اشک از دیده پاک میکردند و تند تند کف میزدند، بفهمد که بازیگر تئآتر شهر درد دارد.
او دختر است!
کسی که فشارهای روزگار روح جوانش را پیر کرده وسیاهی او را غرق کردهست. و هر شب به گمانم چندی پس از گذر ثانیه ها از نصف شب او، میمیرد!و فردا ... مرده ها میخندند؟
به گمانم آری!
کسی نفهمید که او، تنها یک بازیگر نیست، او صدای قلب از کار افتادهایست که در سـ*ـیـ*ـنـ*ـهی آدمی زنده میتپد؛ او صدای جیغهای ناخن برکشیدهی مغزیست که دیگر قدرت فهم و درک ندارد... او صدای غم بود!
و کسی نفهمید او دارد غمهایش را فریاد میزند :)
#اس_نوشت