کالاسازیِ کار، کار برای زندگی یا مبادله؟!
کارل پولانی، اقتصاددانِ مجارستانی، در کتاب "دگرگونیِ بزرگ" در تبیین نسبت دو مقولهی اقتصادیِ《کار》و《مبادله》به ریشهیابی کالایی-شدنِ کار و زمین میپردازد.
مطابق آنچه پولانی میگوید، اقتصادِ بازار به قسمی تمامیتخواهی اقتصاد میماند جايی که اقتصاد به تعبیر وی نه به حک-شدگی در سایر ساحاتِ زندگی اجتماعی که به فک-شدگی؛ یعنی تبیین و پیریزی قوانینی مستقل از جامعه و محیط زیست میرسد به طوری که زمین را هم کالا میکند و میفروشد(کالاشدنِ زمین در نظر پولانی در واقع کلید نابودی فئودالیسم و ایجاد کاپیتالیسم است).
آنچه کالاشدگیِ کار در وهلهی نخست ایجاد میکند، بیثباتی و نوسانِ قیمت کار و تابعیت مطلق کار و کارگر از سیلانِ بازار و به تبع آن کاهش دستمزد کارگر با کاهش قیمتِ کالا است.
اتحادیههای کارگری در اروپا نخستین بار برای مقاومت و پیشگیری در برابر کالاشدنِ کار ایجاد شدند تا بازار نتواند منطقِ خود را به تمام ساحاتِ زندگی اجتماعی بشر، تسری دهد.
در این لحظه کارگران مقاومت میکردند و حاضر بودند کار نکنند اما در برابر کاهش دستمزد سکوت نمیکردند، میزس، متفکرِ لیبرال در این باره مینویسد:《اگر کارگران در نقش اعضای اتحادیههای کارگری عمل نمیکردند بلکه از مطالباتشان میکاستند و مکان و شغلشان را بر طبق نیازمندیهای بازار تغییر میدادند نهایتاً میتوانستند شغل پیدا کنند.》
در یک نظامِ بازار که ولعِ کالاسازیِ تمام شئونات زندگی اجتماعی را دارد طلبِ شغل به معنای طلب دستمزد است اما مقاومت کارگران در برابر کالاشدگیِ کار و ایجاد خلل در کارکرد بازار است که به رویای لیبرالیسم اقتصادی در معنای آرمانشهرگرایانه اش پایان میدهد، نقطهای تاریخی که اتحادیههای کارگری سطحی از دستمزد را حفظ میکنند که به تعبیر میزس "با بهرهوری کار در هماهنگی نیست".
آنچه میان دو گرایشِ اقتصادی به کالاشدگی کار و مقاومت در برابر آن، تفاوت ایجاد میکند در حقیقت غایت-شناسیِ نظری در نسبتِ اقتصاد_اجتماع است. اگر غایت یک نظام فکری تسری منطق بازار به تمام ساحات اجتماع مثابهی حقیقتِ مطلق باشد، کار هم مثل سایر ابعاد زندگی انسان باید به این منطق تن دهد و کالا شود تا در مبادلات بازاری به فروش برسد بدون این که صاحب حقیقی کار یعنی کارگر، هیچ اختیاری در فروشِ کارش داشته باشد همانگونه که یک صندلی اختیاری در کجا، چگونه و به چه قیمتی فروختهشدنش ندارد اما اگر یک نظام غایت-شناختی در نسبت با رهایی بشر از هرگونه حقیقتِ مطلق و آنچه مارکس《برای خود بودن》میخواند حرکت کند دیگر به کالاشدگی کار تن نخواهد داد.
#امیرحسین_رشنودی
#اقتصاد_سیاسی
#کارل_پولانی
#میزس
Taamoq | تَعَمُّق
کارل پولانی، اقتصاددانِ مجارستانی، در کتاب "دگرگونیِ بزرگ" در تبیین نسبت دو مقولهی اقتصادیِ《کار》و《مبادله》به ریشهیابی کالایی-شدنِ کار و زمین میپردازد.
مطابق آنچه پولانی میگوید، اقتصادِ بازار به قسمی تمامیتخواهی اقتصاد میماند جايی که اقتصاد به تعبیر وی نه به حک-شدگی در سایر ساحاتِ زندگی اجتماعی که به فک-شدگی؛ یعنی تبیین و پیریزی قوانینی مستقل از جامعه و محیط زیست میرسد به طوری که زمین را هم کالا میکند و میفروشد(کالاشدنِ زمین در نظر پولانی در واقع کلید نابودی فئودالیسم و ایجاد کاپیتالیسم است).
آنچه کالاشدگیِ کار در وهلهی نخست ایجاد میکند، بیثباتی و نوسانِ قیمت کار و تابعیت مطلق کار و کارگر از سیلانِ بازار و به تبع آن کاهش دستمزد کارگر با کاهش قیمتِ کالا است.
اتحادیههای کارگری در اروپا نخستین بار برای مقاومت و پیشگیری در برابر کالاشدنِ کار ایجاد شدند تا بازار نتواند منطقِ خود را به تمام ساحاتِ زندگی اجتماعی بشر، تسری دهد.
در این لحظه کارگران مقاومت میکردند و حاضر بودند کار نکنند اما در برابر کاهش دستمزد سکوت نمیکردند، میزس، متفکرِ لیبرال در این باره مینویسد:《اگر کارگران در نقش اعضای اتحادیههای کارگری عمل نمیکردند بلکه از مطالباتشان میکاستند و مکان و شغلشان را بر طبق نیازمندیهای بازار تغییر میدادند نهایتاً میتوانستند شغل پیدا کنند.》
در یک نظامِ بازار که ولعِ کالاسازیِ تمام شئونات زندگی اجتماعی را دارد طلبِ شغل به معنای طلب دستمزد است اما مقاومت کارگران در برابر کالاشدگیِ کار و ایجاد خلل در کارکرد بازار است که به رویای لیبرالیسم اقتصادی در معنای آرمانشهرگرایانه اش پایان میدهد، نقطهای تاریخی که اتحادیههای کارگری سطحی از دستمزد را حفظ میکنند که به تعبیر میزس "با بهرهوری کار در هماهنگی نیست".
آنچه میان دو گرایشِ اقتصادی به کالاشدگی کار و مقاومت در برابر آن، تفاوت ایجاد میکند در حقیقت غایت-شناسیِ نظری در نسبتِ اقتصاد_اجتماع است. اگر غایت یک نظام فکری تسری منطق بازار به تمام ساحات اجتماع مثابهی حقیقتِ مطلق باشد، کار هم مثل سایر ابعاد زندگی انسان باید به این منطق تن دهد و کالا شود تا در مبادلات بازاری به فروش برسد بدون این که صاحب حقیقی کار یعنی کارگر، هیچ اختیاری در فروشِ کارش داشته باشد همانگونه که یک صندلی اختیاری در کجا، چگونه و به چه قیمتی فروختهشدنش ندارد اما اگر یک نظام غایت-شناختی در نسبت با رهایی بشر از هرگونه حقیقتِ مطلق و آنچه مارکس《برای خود بودن》میخواند حرکت کند دیگر به کالاشدگی کار تن نخواهد داد.
#امیرحسین_رشنودی
#اقتصاد_سیاسی
#کارل_پولانی
#میزس
Taamoq | تَعَمُّق