در باب فیلسوف
فلسفه در معنای فنّیِ واژه، ابداعی یونانی است.
در یونان پدید آمد و در همانجا رشد و تکوین یافت.
هزارسال قرون وسطی، فلسفه و جهان یونانی را خفه کرد و گهگاه نخبگانی از میانهی خاکستر بیرون میآمدند و دوباره سوزانده میشدند تا مثل زمانهی خودشان خاکستر شوند، همانگونه که جوردانو برونو و یان هوس و... خاکستر شدند.
ولی ای کاش درد فیلسوف فقط سوزانده شدن و خاکستر شدن در زمانهی خفقان بود چون جامعهی آزاد هم درد تنهایی فیلسوف را دوا نکرده و نخواهد کرد، خفقان حقیقی همان چیزی است که نامش را《حجابِ معاصرت》میگذارند.
ایدههای فیلسوف، چندان تفاوتی نمیکند در قرون وسطی، رنسانس یا پستمدرنیسم باشند زیرا در اکثر موارد در زمان حیات فیلسوف درک نشده و ارزششان بر آدمیان پوشیده است.
درمان بیماریهای فهم و جان و روان انسان همواره در دست این مردان بوده است اما نهتنها هیچگونه قدردانی از ایشان به عمل نیامده که در بسیاری از بحرانهای تاریخی هم مقصر شناخته میشوند.
به تعبیر ژیل دلوز، فلسفه نیرویی است که به خدمت هیچ قوهی مستقری درنمیآید.
جهانِ فیلسوف، جهانِ صراحت و صداقتِ تام و تمام با هستی و روان خویش است همازاینرو جهان فیلسوف، جهان تنهایی است زیرا اینچنین صداقتِ مرگباری آدمیان را میترساند و ایشان را با درونِ تهیشان مواجه میکند پس زمانی که ایدههای فیلسوف، خودشان را در مقامِ پدیدار معاصر نشان دهند دیرزمانی پس از مرگ فیلسوف است.
آری! مرگِ فیلسوف که عمری منتظرش بوده همواره سختترین و تلخترین مرگها است، میآید و ناسازگارترین نحوهی بودن در این جهان را میبلعد.
مرگ فیلسوف، کُشندهی خرمگس ها است چه با شوکران باشد چه در آتشِ خشم کشیش و انزوای طرد خاخام.
فلسفه، جان و روانِ فیلسوف را میتراشد تا از او یک《سنگِ در کفش》بسازد و چه سنگِ صیقل خوردهای!
فیلسوف میمیرد بیآنکه آموزههایش دانسته و خودش شناخته شود، او هست که جایی را در متن تاریخ تصرف کند، این وضعیت را میپذیرد و بهایش را میپردازد اگر نگویم که گریزی از آن ندارد.
به راستی فیلسوف قاطری است که بار جهان را به دوش میکشد!
#امیرحسین_رشنودی
#جهان_فیلسوف
Taamoq | تَعَمُّق
فلسفه در معنای فنّیِ واژه، ابداعی یونانی است.
در یونان پدید آمد و در همانجا رشد و تکوین یافت.
هزارسال قرون وسطی، فلسفه و جهان یونانی را خفه کرد و گهگاه نخبگانی از میانهی خاکستر بیرون میآمدند و دوباره سوزانده میشدند تا مثل زمانهی خودشان خاکستر شوند، همانگونه که جوردانو برونو و یان هوس و... خاکستر شدند.
ولی ای کاش درد فیلسوف فقط سوزانده شدن و خاکستر شدن در زمانهی خفقان بود چون جامعهی آزاد هم درد تنهایی فیلسوف را دوا نکرده و نخواهد کرد، خفقان حقیقی همان چیزی است که نامش را《حجابِ معاصرت》میگذارند.
ایدههای فیلسوف، چندان تفاوتی نمیکند در قرون وسطی، رنسانس یا پستمدرنیسم باشند زیرا در اکثر موارد در زمان حیات فیلسوف درک نشده و ارزششان بر آدمیان پوشیده است.
درمان بیماریهای فهم و جان و روان انسان همواره در دست این مردان بوده است اما نهتنها هیچگونه قدردانی از ایشان به عمل نیامده که در بسیاری از بحرانهای تاریخی هم مقصر شناخته میشوند.
به تعبیر ژیل دلوز، فلسفه نیرویی است که به خدمت هیچ قوهی مستقری درنمیآید.
جهانِ فیلسوف، جهانِ صراحت و صداقتِ تام و تمام با هستی و روان خویش است همازاینرو جهان فیلسوف، جهان تنهایی است زیرا اینچنین صداقتِ مرگباری آدمیان را میترساند و ایشان را با درونِ تهیشان مواجه میکند پس زمانی که ایدههای فیلسوف، خودشان را در مقامِ پدیدار معاصر نشان دهند دیرزمانی پس از مرگ فیلسوف است.
آری! مرگِ فیلسوف که عمری منتظرش بوده همواره سختترین و تلخترین مرگها است، میآید و ناسازگارترین نحوهی بودن در این جهان را میبلعد.
مرگ فیلسوف، کُشندهی خرمگس ها است چه با شوکران باشد چه در آتشِ خشم کشیش و انزوای طرد خاخام.
فلسفه، جان و روانِ فیلسوف را میتراشد تا از او یک《سنگِ در کفش》بسازد و چه سنگِ صیقل خوردهای!
فیلسوف میمیرد بیآنکه آموزههایش دانسته و خودش شناخته شود، او هست که جایی را در متن تاریخ تصرف کند، این وضعیت را میپذیرد و بهایش را میپردازد اگر نگویم که گریزی از آن ندارد.
به راستی فیلسوف قاطری است که بار جهان را به دوش میکشد!
#امیرحسین_رشنودی
#جهان_فیلسوف
Taamoq | تَعَمُّق