•• 🩶𖦆🌕 ••
𝐍𝐚𝐦𝐞: Moon
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Najmeh | نجمِـــه
𝐏𝐚𝐫𝐭: 3
● دستشو از روی زانوم پس زدم که غضبناک نگاهم کرد بلند شد و چیزی گفت که کل مردان با صدای بلند تشویقش کردن بعدشم یه نگاه خورنده به من انداخت. اما یهو 3 تا مرد منو بلند کردن و بردن دم برکه ای، انداختم توش و یچیزی گفتن. خواستم بیام بیرون که یکیشون لباس خز دار و چندتا النگو و گیره سر انداخت رو چمن. بازم خواستم بیام بیرون که اون یکی اشاره کرد خودتو بشور. لعنت به این شانس. علکی زیر اب رفتم و اومدم بیرون پشت تخت سنگی اون لباس عهد بوقیو پوشیدم و اومدم بیرون. مرد دومیه گل گذاشت پشت گوشم و هلم دادن سمت جای قبلی که جشن دور اتیش داشتن. خدایا منو از دست این ادمای اولیه نجات بدهه. به اتیش رسیدم که اونو در حال شراب برنج خوردن دیدم. لعنتی چه تغییری کرده اوف. ایش به خودت بیا دختر. منو هل دادن کنارش. چپچپ نگام کرد و یهو سرخ شد. هن؟
[ اینم جایزتون بقیش تو لینکه 😶🌫 ]
« #Scenario » « #Moon »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟
𝐍𝐚𝐦𝐞: Moon
𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: Najmeh | نجمِـــه
𝐏𝐚𝐫𝐭: 3
● دستشو از روی زانوم پس زدم که غضبناک نگاهم کرد بلند شد و چیزی گفت که کل مردان با صدای بلند تشویقش کردن بعدشم یه نگاه خورنده به من انداخت. اما یهو 3 تا مرد منو بلند کردن و بردن دم برکه ای، انداختم توش و یچیزی گفتن. خواستم بیام بیرون که یکیشون لباس خز دار و چندتا النگو و گیره سر انداخت رو چمن. بازم خواستم بیام بیرون که اون یکی اشاره کرد خودتو بشور. لعنت به این شانس. علکی زیر اب رفتم و اومدم بیرون پشت تخت سنگی اون لباس عهد بوقیو پوشیدم و اومدم بیرون. مرد دومیه گل گذاشت پشت گوشم و هلم دادن سمت جای قبلی که جشن دور اتیش داشتن. خدایا منو از دست این ادمای اولیه نجات بدهه. به اتیش رسیدم که اونو در حال شراب برنج خوردن دیدم. لعنتی چه تغییری کرده اوف. ایش به خودت بیا دختر. منو هل دادن کنارش. چپچپ نگام کرد و یهو سرخ شد. هن؟
[ اینم جایزتون بقیش تو لینکه 😶🌫 ]
شرط آپ پارت بعد +100 لایک
« #Scenario » « #Moon »
────────────── ˖ ࣪⊹ ִֶָ
⌜ @Taehyungi_ir ⌟