توی آخرین جنگ خورشید و سرخی ؛ طلای لبخندم شد غروبِ رنج.
مادرم که غیب شد درب رو شکستن ٬ داد زدم دستهای ما آلوده به قتلن.
سوزش سرنگ رو حس کردم تو دستم.
مادرم که غیب شد درب رو شکستن ٬ داد زدم دستهای ما آلوده به قتلن.
سوزش سرنگ رو حس کردم تو دستم.