داستان از زمانی آغاز میشود که روزنامهٔ محلی، نامِ دو برندهٔ جایزهٔادبی ای را چاپ میکند که توسط کارخانههای گردِ رختشویی «پاک و سفید» توبلر برگزار شده است. جایزهٔاول را یک دکتر جوانی به نام هاگه بورن میبرد و جایزهٔ دوم نصیب شخصی ثروتمند به اسم آقای شولتسه میشود. برندههای خوش شانس برای دو هفته خوشگذرانی در گراند هتل بروک بویرن با هزینهٔ رفت و برگشت با قطار درجهٔ دو به کوههای آلپ میروند.
توبلر، مدیر کارخانههای «پاک و سفید» این مسابقه را ترتیب داده است (نویسنده، علت برگزاری این مسابقه را در داستان توضیح نمیدهد)، و نکتهٔ خیلی عجیب این که خودِ آقای توبلر از روی هیجان و تفریح، با نام مستعار «شولتسه» در این مسابقه شرکت میکند و جایزهٔدوم را میبرد!
آقای توبلر با وجود مخالفت دخترش «هیلده»، این بار، نه به اسم توبلر ثروتمند، بلکه در جلد یک فقیر به نام شولتسه (برای تنوع) سفر میکند. توبلر در جواب مخالفت اطرافیانش میگوید: «تقریباً فراموش کردهام که مردم واقعاً چه جورند! میخواهم این قفس بلوری را که در آن نشستهام خرد کنم.»
#معرفی_کتاب
💙
@Tikas_library