اطلس


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


توجه نکنید.

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


فقط خسته شدن از یه رویا و ناکافی شدنش برات غم‌انگیزتر از رسیدن بهشه.


"صبر می‌کنم دیگه، نکنم چیکار کنم؟"
@ImFluid


Can you hear the sound of my heart being shattered into infinite pieces through this? 🖤
@ImFluid


دیدید وقتی احساسات خیلی عمیق نیستن چقدر همه چیز آسون‌تره؟ منم ندیده‌م.




Elle dan repost
کلا چندلر>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>


جواب‌هایی که از صبح تا حالا گرفته‌م:
- می‌رن دسشویی.
- دست و صورتشونو می‌شورن.
- خوشحال می‌شن.
- صبر می‌کنن.
- می‌رن حموم.
- آب‌قند می‌خورن.
- غذا می‌خورن.


انقدر از زنده بودن فاصله گرفته‌م که دیگه باید مدام از خودم بپرسم: «انسان‌ها توی این موقع و این شرایط چیکار می‌کنن؟»


جزء از کل این طوری شروع می‌شه:

«هیچ‌وقت نمی‌شنوید ورزشکاری در حادثه‌ای فجیع حس بویایی‌اش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسان‌ها بدهد، که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آینده‌مان نخورد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش. درس من؟ من آزادی‌ام را از دست دادم.»


=))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))


«عزیزکم، درد کشیدن من اتاق به غایت سپید تو را کثیف می‌کرد. من گوشه‌ای اشک می‌ریختم و فریاد می‌کشیدم، خودم را روی تختت جا می‌کردم، و به ارثیه‌ای که از من برایت می‌ماند می‌اندیشیدم:
اندوه. اندوهی کدر و دست چندم. من یک لکه روی رؤیای خوشبختی تو بودم.»


چت‌های من و زهرا:
۹۰٪ تایپ کردن مردم
۳٪ ذوق کردن برای ENTPها
۵٪ چیزایی که می‌گیم و طرف مقابلمون نمی‌فهمه
۱٪ زهرا که سعی می‌کنه منو زنده نگه داره
۱٪ ویدیومسیجای زهرا و وویساش که همه از وسط حرفش شروع می‌شن و قبل از کامل شدن حرفش تموم می‌شن


"We're not bad people. We just come from a bad place."


خیلی جالبه، گاهی وسط صحبت با یه دوست چیزی رو راجع به خودم متوجه می‌شم و می‌گم که تا حالا به خودم نگفته‌م و کاملا توی ناخودآگاهم بوده.


دیروز یه جمله‌ای شنیدم که حس می‌کنم باید حتما بگمش:

'آدم‌های قوی' کمک می‌گیرن.






- که دیده نشه.


"I'd save you
But I can't"


آرزو می‌کنم روحم هم مثل جسمم بود. خونریزی رو به چند روز از ماه اختصاص می‌داد؛ اگر می‌خواستی به طور موضعی بی‌حس می‌شد و تو شرایط سخت بیهوش. حتی خودش رو ترمیم می‌کرد.
و در آخر، می‌تونستی مطمئن باشی یه روز نفسش بند میاد.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

33

obunachilar
Kanal statistikasi