فاصله فکرها
احمد شهدادی
چند روز پیش با همسفری صحبت میکردم. به نظرم بسیاری از مواضعمان درباره زندگی با هم اختلاف جدی داشت. چند مورد را برایتان مینویسم. من درصدد داوری اخلاقی درباره مواضع او نیستم. فقط میخواهم بگویم من با چنین آدمی نمیتوانم دوست شوم. بین ما هزاران سال نوری فاصله هست.
فرض کنید شما هم با چنین همسفری همراه شدهاید.
او معتقد است صرفاً باید با آدمهای دیندار دوست شد و رابطه داشت. اما چند نفر از بهترین دوستهایی که شما در زندگی داشتهاید دیندار به معنای رسمی کلمه نبودهاند. با این حال از بهترینها بودهاند.
او معتقد است روابط انسانی باید در چارچوبهای خطکشی شده تنظیم شود. دوست یک نوع رابطه را میطلبد، همکار یک نوع، همسایه یک نوع. به گمان شما، درست است که رابطهها سطحهای مختلف دارند و نباید با هم اشتباه شوند، اما خطکشی قانونی و حقوقی در روابط انسانی بیمعناست. هسته و گوهر همه روابط انسانی محبت و انسانی دیدن آنهاست نه قانونی و حقوقی دیدنشان.
به نظر این همسفر، آدم به وقت معامله و خرید و فروش، حتی با برادرش، باید قرارداد رسمی و شاهددار و رسمی بنویسد و تنظیم کند. به نظر شما در چنین مواردی قراردادها بیمعنا هستند. بگذار به فرض برادرت سرت کلاه بگذارد. چه ایرادی دارد؟ برادرت است. تازه به فرض که سرت کلاه گذاشت، میتوانی به دادگاه بروی و از او شکایت کنی؟
همسفر معتقد است آدم نباید با نزدیکانش، کسانی مثل همسر و فرزند و خواهر و برادر مثلاً، عقاید خود را لو بدهد. مثلاً جلوی برادرش بحث دینی نمیکند، فیلم نمیبیند، چون ممکن است صحنه داشته باشد، از ترسهایش حرف نمیزند، چون ممکن است هیبتش پیش او شکسته شود، اجازه نمیدهد فرزندش بحث سیاسی کند و «جو آرام خانواده» را خراب کند. شما نظرتان برعکس اینهاست.
همسفر با آدمهای سیگاری دوست نمیشود، چون فکر میکند مصاحبت با آدم سیگاری سرطان میآورد و کسی که به خودش رحم نمیکند و سیگار میکشد، حتماً ابایی ندارد که به تو هم ضرر بزند. ولی بسیاری از بهترین کسانی که شما در زندگی شناخته و دیدهاید سیگاری بودهاند و رابطه با آنها عشق شما بوده است.
همسفرتان خیلی از فکرها را خطرناک میداند، اما به نظر شما فکر خطرناک نیست. تفکر آزادی و رهایی است. فکر نکردن خطر واقعی است.
همسفر، وقتی در سفری جمعی همه مثلاً دیزی آبگوشت میخواهند و سفارش میدهند، هوس چلوماهی میکند و آن را سفارش میدهد. شما آبگوشت دوست ندارید، ولی برای اینکه تصمیم جمعی را خراب نکنید همان آبگوشت را با بدبختی میخورید.
همسفرتان خیلی راحت به آبدارچی محل کارش سفارش چای و آب خنک و ... میدهد، اما شما دلتان نمیخواهد کسی برایتان کاری اختصاصی انجام دهد، هر چند وظیفهاش باشد.
همسفرتان یک متن تبریک عید را برای صد نفر فوروارد میکند، اما شما به پنج نفر تبریک میگویید و برای هر کدام هم متن جداگانه مینویسید.
همسفر شما...
گمان نمیکنم کسی علاقه داشته باشد با چنین آدمی دوست شود. برای من که راه دوستی با چنین آدمی قطعاً بنبست است. فقط در همان سفر کوتاه تحملش میکنم.
T.me/Truestoiclife
احمد شهدادی
چند روز پیش با همسفری صحبت میکردم. به نظرم بسیاری از مواضعمان درباره زندگی با هم اختلاف جدی داشت. چند مورد را برایتان مینویسم. من درصدد داوری اخلاقی درباره مواضع او نیستم. فقط میخواهم بگویم من با چنین آدمی نمیتوانم دوست شوم. بین ما هزاران سال نوری فاصله هست.
فرض کنید شما هم با چنین همسفری همراه شدهاید.
او معتقد است صرفاً باید با آدمهای دیندار دوست شد و رابطه داشت. اما چند نفر از بهترین دوستهایی که شما در زندگی داشتهاید دیندار به معنای رسمی کلمه نبودهاند. با این حال از بهترینها بودهاند.
او معتقد است روابط انسانی باید در چارچوبهای خطکشی شده تنظیم شود. دوست یک نوع رابطه را میطلبد، همکار یک نوع، همسایه یک نوع. به گمان شما، درست است که رابطهها سطحهای مختلف دارند و نباید با هم اشتباه شوند، اما خطکشی قانونی و حقوقی در روابط انسانی بیمعناست. هسته و گوهر همه روابط انسانی محبت و انسانی دیدن آنهاست نه قانونی و حقوقی دیدنشان.
به نظر این همسفر، آدم به وقت معامله و خرید و فروش، حتی با برادرش، باید قرارداد رسمی و شاهددار و رسمی بنویسد و تنظیم کند. به نظر شما در چنین مواردی قراردادها بیمعنا هستند. بگذار به فرض برادرت سرت کلاه بگذارد. چه ایرادی دارد؟ برادرت است. تازه به فرض که سرت کلاه گذاشت، میتوانی به دادگاه بروی و از او شکایت کنی؟
همسفر معتقد است آدم نباید با نزدیکانش، کسانی مثل همسر و فرزند و خواهر و برادر مثلاً، عقاید خود را لو بدهد. مثلاً جلوی برادرش بحث دینی نمیکند، فیلم نمیبیند، چون ممکن است صحنه داشته باشد، از ترسهایش حرف نمیزند، چون ممکن است هیبتش پیش او شکسته شود، اجازه نمیدهد فرزندش بحث سیاسی کند و «جو آرام خانواده» را خراب کند. شما نظرتان برعکس اینهاست.
همسفر با آدمهای سیگاری دوست نمیشود، چون فکر میکند مصاحبت با آدم سیگاری سرطان میآورد و کسی که به خودش رحم نمیکند و سیگار میکشد، حتماً ابایی ندارد که به تو هم ضرر بزند. ولی بسیاری از بهترین کسانی که شما در زندگی شناخته و دیدهاید سیگاری بودهاند و رابطه با آنها عشق شما بوده است.
همسفرتان خیلی از فکرها را خطرناک میداند، اما به نظر شما فکر خطرناک نیست. تفکر آزادی و رهایی است. فکر نکردن خطر واقعی است.
همسفر، وقتی در سفری جمعی همه مثلاً دیزی آبگوشت میخواهند و سفارش میدهند، هوس چلوماهی میکند و آن را سفارش میدهد. شما آبگوشت دوست ندارید، ولی برای اینکه تصمیم جمعی را خراب نکنید همان آبگوشت را با بدبختی میخورید.
همسفرتان خیلی راحت به آبدارچی محل کارش سفارش چای و آب خنک و ... میدهد، اما شما دلتان نمیخواهد کسی برایتان کاری اختصاصی انجام دهد، هر چند وظیفهاش باشد.
همسفرتان یک متن تبریک عید را برای صد نفر فوروارد میکند، اما شما به پنج نفر تبریک میگویید و برای هر کدام هم متن جداگانه مینویسید.
همسفر شما...
گمان نمیکنم کسی علاقه داشته باشد با چنین آدمی دوست شود. برای من که راه دوستی با چنین آدمی قطعاً بنبست است. فقط در همان سفر کوتاه تحملش میکنم.
T.me/Truestoiclife