"ســقــوط dan repost
—بعد تو دیگر کسی مرا ندید.
بعد تو دیگر کسی مرا نخواست،دیگر کسی با دیدنم برای ثانیه ای نایستاد تا به چشم های من زل بزند،دیگر کسی نبود که لباس تنم را بی اجازه کش برود و هر شب عطر آن را به ریه های خود هدیه ببخشد،دیگر کسی نبود تا سرخی چشم های از سر در به دری ام را ببیند و ساعت ها کنارم بنشیند و با سکوتش آرامم کند،دیگر کسی نبود تا برای رهایی از بیچارگی به تن خسته و داغدار من پناه ببرد،دیگر کسی نبود که بتواند من را از منجلاب تنهایی بیرون کشد و در آغوشم بگیرد،دیگر کسی نبود وجودم را با وجودش پر از آرامش کند و من راه مهمان یک دوران شاد کند،دیگر نبود کسی چنان تو یا شبیه به تو تا بتواند برای ثانیه ای من را درک کند و تنها با فشردن دست هایم به من اطمینان خاطر دهد که همیشه بوده و خواهد بود.
بعد تو دیگر کسی مرا نخواست،دیگر کسی با دیدنم برای ثانیه ای نایستاد تا به چشم های من زل بزند،دیگر کسی نبود که لباس تنم را بی اجازه کش برود و هر شب عطر آن را به ریه های خود هدیه ببخشد،دیگر کسی نبود تا سرخی چشم های از سر در به دری ام را ببیند و ساعت ها کنارم بنشیند و با سکوتش آرامم کند،دیگر کسی نبود تا برای رهایی از بیچارگی به تن خسته و داغدار من پناه ببرد،دیگر کسی نبود که بتواند من را از منجلاب تنهایی بیرون کشد و در آغوشم بگیرد،دیگر کسی نبود وجودم را با وجودش پر از آرامش کند و من راه مهمان یک دوران شاد کند،دیگر نبود کسی چنان تو یا شبیه به تو تا بتواند برای ثانیه ای من را درک کند و تنها با فشردن دست هایم به من اطمینان خاطر دهد که همیشه بوده و خواهد بود.