وای وای وای...نشسته بودیم...و یهو چارتا پلیس سوار موتور جلومون ترمز کردن...قلبم داشت میومد تو دهنم...
از اون پرسید بچه کجایی و بعد از من پرسید تو چی...منم به مامانم اشاره کردم گفتم:اون خانوم با بچه های دورشو میبینین؟! اون خانوم مامانمه بچه هاعم خواهر برادرمن...
بعد پلیسه یه نگاه انداخت سر تکون داد و رفت...
از اون پرسید بچه کجایی و بعد از من پرسید تو چی...منم به مامانم اشاره کردم گفتم:اون خانوم با بچه های دورشو میبینین؟! اون خانوم مامانمه بچه هاعم خواهر برادرمن...
بعد پلیسه یه نگاه انداخت سر تکون داد و رفت...