𝑴𝒂𝒓𝒔𝒆𝒊𝒍𝒍𝒆ᴰᵉˢⁱʳᵉᵉ. dan repost
به شما سناریو میرسه
توی خونت یه اتاق مخفی داشتی که هیچوقت اجازه نمیدادی کسی واردش بشه
بجز یه نفر و البته دو سالی میشد اون یه نفر از دست داده بودی
و از اون به بعد تصمیم گرفتی دیگه کسیو به این اتاق راه ندی
یه روز خیلی مست از بیرون اومدی
یه سیگار مادوکس بین لبات بود
و وارد اتاقه شدی
و هر چی نقاشی ازش کشیده بودی هنوز توی اتاق بود
یه صندلی توی اتاق بود رفتی نشستی و سیگارت دود کردی و به نقاشی هایی که از بدن و چشمای زیباش کشیده بودی خیره شدی
و به خودت گفتی
چرا نباید بدنتو لمس کنم
چرا اجازه دادی این همه از زیباییت زیر خاک بره فرشته کوچولوم 🚬
توی خونت یه اتاق مخفی داشتی که هیچوقت اجازه نمیدادی کسی واردش بشه
بجز یه نفر و البته دو سالی میشد اون یه نفر از دست داده بودی
و از اون به بعد تصمیم گرفتی دیگه کسیو به این اتاق راه ندی
یه روز خیلی مست از بیرون اومدی
یه سیگار مادوکس بین لبات بود
و وارد اتاقه شدی
و هر چی نقاشی ازش کشیده بودی هنوز توی اتاق بود
یه صندلی توی اتاق بود رفتی نشستی و سیگارت دود کردی و به نقاشی هایی که از بدن و چشمای زیباش کشیده بودی خیره شدی
و به خودت گفتی
چرا نباید بدنتو لمس کنم
چرا اجازه دادی این همه از زیباییت زیر خاک بره فرشته کوچولوم 🚬