ما هرگز به امروز برنمیگردیم،اما تو خاطرات را بر ندار.
میدانم که خاطرات هر روز گذشته ات را سال هاست که از این روز،به آن روز دنبال خودت میکشی.حتی غم آلود ترینشان را در گوشه کناری از این روز های بی شمار رها نمیکنی تا حداقل،کمی شانه هایت سبک تر شوند.
گاهی اوقات آرزو میکنم دچار فراموشی شوی.شاید حال دلت آن موقع بهتر باشد.
اگر چنین زمانی فرا برسد،شاید، من هم با بار سنگین خاطراتت،از روی دوشت بیافتم و حتی قلبت هم دیگر گرمی آغوشم را به یاد نیآورد و قلبم را هزار تکه کند.
میگویم فدای سرت،اما تو باورم نکن. من دروغ های بسیاری میگویم.
ما هرگز به امروز بر نمیگردیم،اما کاش بر میگشتیم.
تا بار ها و بار ها خودم را میان دستانت پیدا کنم.جایی که زمزمه های عشق مرا در بر میگیرد و بوسه هایت قلبم را نوازش میکند.
تا دیگر نگران جا ماندن در روز های گذشتهات نباشم،بدانم که برمیگردی و مرا برمیداری.
تا دیگر صدای بودنم التماس نکند،
ما هرگز به امروز بر نمیگردیم، مرا هم برمیداری؟
میدانم که خاطرات هر روز گذشته ات را سال هاست که از این روز،به آن روز دنبال خودت میکشی.حتی غم آلود ترینشان را در گوشه کناری از این روز های بی شمار رها نمیکنی تا حداقل،کمی شانه هایت سبک تر شوند.
گاهی اوقات آرزو میکنم دچار فراموشی شوی.شاید حال دلت آن موقع بهتر باشد.
اگر چنین زمانی فرا برسد،شاید، من هم با بار سنگین خاطراتت،از روی دوشت بیافتم و حتی قلبت هم دیگر گرمی آغوشم را به یاد نیآورد و قلبم را هزار تکه کند.
میگویم فدای سرت،اما تو باورم نکن. من دروغ های بسیاری میگویم.
ما هرگز به امروز بر نمیگردیم،اما کاش بر میگشتیم.
تا بار ها و بار ها خودم را میان دستانت پیدا کنم.جایی که زمزمه های عشق مرا در بر میگیرد و بوسه هایت قلبم را نوازش میکند.
تا دیگر نگران جا ماندن در روز های گذشتهات نباشم،بدانم که برمیگردی و مرا برمیداری.
تا دیگر صدای بودنم التماس نکند،
ما هرگز به امروز بر نمیگردیم، مرا هم برمیداری؟