#عبارتازچیست
#ازغایتنگاه
همهی واقعیتهای اطراف ما دیدنی نیستند. نگاه ما است که چیزی را دیدنی میکند و این دیدنیها از موقعی گفته میشود که راه به اعماق پیدا میکند. و برای اینکه راهی به اعماق ما پیدا کند چه روزنی بهتر از چشم. پس، همان حسی که از چشم با صراطی مستقیم به سراغ واقعیتی رفته است، آن را، یعنی آن واقعیت دیده شده را، از همان راه مستقیم به سمت چشم برمیگرداند و از خلال دیدهی ما به درون ما میفرستد. و درون ما در آنجا ابعادی دارد که آن دیدنی را از روی بعضیشان عبور میدهد. و همان عبور، از آن دیدنی یک حجم گفتنی میسازد که از دهان ما خارج میشود، یا به زبان میگذرد، و یا بر لب میریزد.
ابعاد درون ما از فعالیتهای ذهنی ما ساخته میشوند. «دیدنی»ای که از راه دیده به درون ما راه مییابد اگر از هیچیک از بعدهای ذهنی ما نگذرد، دوباره به روزن چشم میآید و از همان صراط مستقیم به مقرّ مرئیِ سابقش در دنیای بیرون، بازمیگردد. حسی است که همیشه روی معبر یکبُعدی خودش میماند، و استقامت میکند که خودش باشد. به همین جهت است که حسهای یکبُعدی از صراطی «مستقیم» میگذرند، صراطی که «استقامت» میکند.
این مکانیسمِ نگاه ما است وقتی که مقداری از تن را به جهان بیرون ربط میدهد. مقداری از تن ما را که بیشتر از سطح چشم نیست، از شکاف دو پلک میگذراند و به منظری از جهان ربط میدهد که سطح چشم نیست، ابدیتی خالی است، حرکت است و حجم است، به هر حال مرئی و دیدنی است نه گفتنی و ذهنی. گفتنی و ذهنی موقعی میشوند که از همان راه چشم به درون ما برگردند و به اضلاع فضایی ما در ذهن برسند، و گاه حتی آنها را مختل کنند. و این طور است که نگاه به غایت خود میرسد.
نمیدانم آیا حافظ به این مکانیسم نظر داشته است وقتی که میگفت:
خیال روی تو گر بگذرد به گلشن چشم،
دل از پی نظر آید به سوی روزنِ چشم
پس خیال را به معنای «تصویر» بگیریم و دل را به معنای «درون» و خیال در ادب قدیم ما همیشه بهمعنای نقش و تصویر خارجی آمده است و نه یک منظر ذهنی:
خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم
(حافظ)
ای آینهی خیال در چنگ!
(نظامی)
@Yadollah_Royai