تب غیر?fafa dan repost
📛 #رمان_رویایدوبارهداشتنت
🔞 #عاشقانه_صحنهدار
آروم دستاش رو به روی #رونهای #پام کشید و #جون #جونی زیر #لب زمزمه کرد.
لبهام رو گذاشتم روی #لبهاشو در همون حین #آهی کشیدم که باعث افزایش #شهوتش شد و گفت:
-امشب در نبود سها تو باید حسابی به من حال بدیا!
دستامو سمت #شرتش بردم و مردونگیش رو مکیدم و...
با این کارم جوابش رو دادم و اون لبخند شیطانی زد و گفت:
-خودت خواستی!
و با دستاش در وازلین رو باز کرد و کمی از اون رو به پشتم میمالوند که گفتم:
-قرارمون از عقب نبودااا؟!
که بدون اینکه جوابی بشنوم با وارد شدن یک چیز #سفت داخلم آهی کشیدم که سرعت #تلمبه زدنش زیاد شد، بیضههاش محکم به پوستم میخورد و صدایی رو ایجاد میکرد، واقعا دیگه نمیتونستم #تحمل کنم و آه و نالههام به فریاد تبدیل میشد که یکدفعه در اتاق با ضرب باز شد و مایع نجستش...
و...
پسره وقتی داشته به همسرش #خیانت میکرده اون رسیده😔👇
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
https://t.me/joinchat/AAAAAFTbVPOuETeL86wTVw
‼️ #بچه_نیاد!
🔞 #عاشقانه_صحنهدار
آروم دستاش رو به روی #رونهای #پام کشید و #جون #جونی زیر #لب زمزمه کرد.
لبهام رو گذاشتم روی #لبهاشو در همون حین #آهی کشیدم که باعث افزایش #شهوتش شد و گفت:
-امشب در نبود سها تو باید حسابی به من حال بدیا!
دستامو سمت #شرتش بردم و مردونگیش رو مکیدم و...
با این کارم جوابش رو دادم و اون لبخند شیطانی زد و گفت:
-خودت خواستی!
و با دستاش در وازلین رو باز کرد و کمی از اون رو به پشتم میمالوند که گفتم:
-قرارمون از عقب نبودااا؟!
که بدون اینکه جوابی بشنوم با وارد شدن یک چیز #سفت داخلم آهی کشیدم که سرعت #تلمبه زدنش زیاد شد، بیضههاش محکم به پوستم میخورد و صدایی رو ایجاد میکرد، واقعا دیگه نمیتونستم #تحمل کنم و آه و نالههام به فریاد تبدیل میشد که یکدفعه در اتاق با ضرب باز شد و مایع نجستش...
و...
پسره وقتی داشته به همسرش #خیانت میکرده اون رسیده😔👇
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
https://t.me/joinchat/AAAAAFTbVPOuETeL86wTVw
‼️ #بچه_نیاد!