دیشب بالشم را پر کردم از یخ
تا بدون کابوسهای تبدارِ ناشی از جداییِ سردمان
و بدون جنونِ رویاهای تحققنیافته بخوابم
صبح، با صدای غُلغُل آب در بالشم بیدار شدم...
تا بدون کابوسهای تبدارِ ناشی از جداییِ سردمان
و بدون جنونِ رویاهای تحققنیافته بخوابم
صبح، با صدای غُلغُل آب در بالشم بیدار شدم...