دوم) عشق و انحصارطلبی
این مسئله در دو بخش مطرح میشود:
الف) بخش اول: در حوزهٔ هنر و عرفان: عاشق، انحصارطلب است. از انحصارطلبی عاشقانه اصطلاحاً به «غیرت» تعبیر میشود. غیرت یعنی احساسی و حالتی که بر اثر گونهای حضور «غیر» در قلمرو عشق عاشق و معشوق، در عاشق پدید میآید. انحصارطلبی عاشقانه دو وجه دارد: یکی آنکه معشوق نباید به دیگران (= اغیار) توجه کند که اگر چنین کند نتیجهٔ آن غیرت ورزیدن عاشق است. این معنا را سعدی اینگونه بیان کرده است:
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
دوم آنکه دیگران هم نباید به معشوق توجه کنند، که اگر چنین کنند نتیجهٔ آن نیز به بار آمدن غیرت در وجود عاشق است؛ غیرتی عاشقکش! حافظ این بُعد از غیرت را اینسان گزارش کرده است:
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتْوان کرد
خدا را هم به صفت غیرت موصوف ساختهاند: «إنَّ اللّهَ غَیورٌ» زیرا اولاً، وجودی حقیقی غیر از خدا در جهان سراغ نمیتوان کرد: «غیرتش غیر در جهان نگذاشت» و «لَیسَ فِی الدّارِ غَیرُهُ دَیّار» گزارشهایی است شاعرانه ــ عارفانه از همین معنا؛ ثانیاً، غیر خدا شایستهٔ پرستش نیست. غیور بودن خدا لازمهٔ توحید است که موحد باور دارد که جز خدای یگانه خدائی نیست و پرستش جز او را نشاید...
ب) در حوزهٔ زندگی طبیعی ــ عادی:
انحصارطلبی عاشقانه چون وارد زندگی عادی و روزمره شود نظم زندگی را مختل میسازد و آرام و قرار از زندگی بازمیستاند و در بیشتر موارد قاتل استمرار زندگی مشترک میشود! و این ازآنروست که انحصارطلبی برآمده از عشق در زندگی طبیعی با شک و حسد یگانگی مییابد. دو سوی غیرت را که با دو بیت از سعدی و حافظ توصیف شد، در نظر آورید و بر ارتباط زن و شوهر عاشق تطبیق کنید.
ــ ارتباط با مردم که لازمهٔ زندگی اجتماعی است، تعبیر میشود به «برآمیختن یار با اغیار» که کمترین نتیجهٔ آن متهم ساختن طرف مقابل به خیانت و بیوفائی است.
ــ توجه مردم هم که آن روی سکهٔ ارتباط با مردم است و هرچه انسان، اجتماعیتر و مردمدارتر باشد این توجه بیشتر و جدیتر خواهد بود، تعبیر میشود به «محبوب جهان (= دیگران/ مردم) بودن که طبق قاعدهٔ عاشقی نتیجهٔ آن هم غیرت ورزیدن است و به تعبیر سادهتر، حسد ورزیدن و حسودی کردن است از سوی عاشق و در نتیجه متهم شدن محبوب (=طرف دیگر/ شریک زندگی) به کردار و رفتار خیانتآمیز یا دستکم کردار و رفتاری که خوشایند عاشق (= شریک زندگی) نیست و در نهایت زندگی مشترک را به دوزخی بدل میسازد که بود و نبود زندگی مشترک را خاکستر میکند و شریکان زندگی را خاکسترنشین...!
تصور کنید که کسی بخواهد این دو بُعد را برای رضای طرف مقابل از زندگی خود حذف کند؛ یعنی نه او با کسی ارتباط داشته باشد، نه دیگران با او پیوندی برقرار کنند. آنوقت این آدم آیا آدم است و این زندگی آیا زندگی است؟! و اگر چنین کرد آیا قصه تمام است و آرامش بر دوزخ زندگی حاکمیت مییابد؟ هرگز! که آغاز پریشانی های بیشتر و صدور مجوز انحصارطلبی های جدی تر است !
@a_daadbeh
این مسئله در دو بخش مطرح میشود:
الف) بخش اول: در حوزهٔ هنر و عرفان: عاشق، انحصارطلب است. از انحصارطلبی عاشقانه اصطلاحاً به «غیرت» تعبیر میشود. غیرت یعنی احساسی و حالتی که بر اثر گونهای حضور «غیر» در قلمرو عشق عاشق و معشوق، در عاشق پدید میآید. انحصارطلبی عاشقانه دو وجه دارد: یکی آنکه معشوق نباید به دیگران (= اغیار) توجه کند که اگر چنین کند نتیجهٔ آن غیرت ورزیدن عاشق است. این معنا را سعدی اینگونه بیان کرده است:
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
دوم آنکه دیگران هم نباید به معشوق توجه کنند، که اگر چنین کنند نتیجهٔ آن نیز به بار آمدن غیرت در وجود عاشق است؛ غیرتی عاشقکش! حافظ این بُعد از غیرت را اینسان گزارش کرده است:
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتْوان کرد
خدا را هم به صفت غیرت موصوف ساختهاند: «إنَّ اللّهَ غَیورٌ» زیرا اولاً، وجودی حقیقی غیر از خدا در جهان سراغ نمیتوان کرد: «غیرتش غیر در جهان نگذاشت» و «لَیسَ فِی الدّارِ غَیرُهُ دَیّار» گزارشهایی است شاعرانه ــ عارفانه از همین معنا؛ ثانیاً، غیر خدا شایستهٔ پرستش نیست. غیور بودن خدا لازمهٔ توحید است که موحد باور دارد که جز خدای یگانه خدائی نیست و پرستش جز او را نشاید...
ب) در حوزهٔ زندگی طبیعی ــ عادی:
انحصارطلبی عاشقانه چون وارد زندگی عادی و روزمره شود نظم زندگی را مختل میسازد و آرام و قرار از زندگی بازمیستاند و در بیشتر موارد قاتل استمرار زندگی مشترک میشود! و این ازآنروست که انحصارطلبی برآمده از عشق در زندگی طبیعی با شک و حسد یگانگی مییابد. دو سوی غیرت را که با دو بیت از سعدی و حافظ توصیف شد، در نظر آورید و بر ارتباط زن و شوهر عاشق تطبیق کنید.
ــ ارتباط با مردم که لازمهٔ زندگی اجتماعی است، تعبیر میشود به «برآمیختن یار با اغیار» که کمترین نتیجهٔ آن متهم ساختن طرف مقابل به خیانت و بیوفائی است.
ــ توجه مردم هم که آن روی سکهٔ ارتباط با مردم است و هرچه انسان، اجتماعیتر و مردمدارتر باشد این توجه بیشتر و جدیتر خواهد بود، تعبیر میشود به «محبوب جهان (= دیگران/ مردم) بودن که طبق قاعدهٔ عاشقی نتیجهٔ آن هم غیرت ورزیدن است و به تعبیر سادهتر، حسد ورزیدن و حسودی کردن است از سوی عاشق و در نتیجه متهم شدن محبوب (=طرف دیگر/ شریک زندگی) به کردار و رفتار خیانتآمیز یا دستکم کردار و رفتاری که خوشایند عاشق (= شریک زندگی) نیست و در نهایت زندگی مشترک را به دوزخی بدل میسازد که بود و نبود زندگی مشترک را خاکستر میکند و شریکان زندگی را خاکسترنشین...!
تصور کنید که کسی بخواهد این دو بُعد را برای رضای طرف مقابل از زندگی خود حذف کند؛ یعنی نه او با کسی ارتباط داشته باشد، نه دیگران با او پیوندی برقرار کنند. آنوقت این آدم آیا آدم است و این زندگی آیا زندگی است؟! و اگر چنین کرد آیا قصه تمام است و آرامش بر دوزخ زندگی حاکمیت مییابد؟ هرگز! که آغاز پریشانی های بیشتر و صدور مجوز انحصارطلبی های جدی تر است !
@a_daadbeh