𝐀𝐛𝐝𝐢𝐭𝐨𝐫𝐲 ֶָ֪


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


اتوپیا.

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri






خلاء dan repost
من در کنار تو، تو در کنار من
بی تو همیشه خزانم؛ ای نگار من

[https://t.me/abditory_u]


«بنظرت اگر بمیرم،دلتنگی و حسرت و غصه‌هام هم باهام میمیرن یا میمونن و نمیزارن رو قبرم گل رشد کنه؟»

[this‌ is‌ not‌ sad‌ ending]




اسلیپ فست - slip - fahst:
اشتیاق به ناپدیدشدن کامل؛ ذوب شدن در میان جمعیت و نامرئی شدن، تا بتوانید در جهان باشید و جهان را ببینید، بی آن که نیاز باشد در آن مشارکت کنید.


𝙍𝙚𝙣𝙙𝙚𝙯𝙫𝙤𝙪𝙨・ dan repost
۴شنبه، ۴ آبان، ۴۰اُمین روزی که مردم از این خواب ۴۰ ساله بیدار شدند.


"هیچکس کامل نیست،همه چیز تو شخصیت و قلب شما خلاصه میشه.شما به اندازه کافی خوب هستید و اجازه ندید کسی به شما بگه نیستید!"
–کیم جونگده




- میدونستی تا پایان سال ۱۹۸۷ جمعیت زمین از ۵ میلیارد نفر بیشتر شده؟
+ از دو نفر رسیده به اون تعداد..
- شاید خدا هم انتظار چنین جمعیت عظیمی رو نداشته.
+ به علاوه، دنیا هم به اینهمه آدم نیاز نداره.
- بعضی وقتا فکر میکنم منم یکی از اون آدمای غیر ضروری‌ام.

[Your name engraved herein]




𝑬𝑿𝑶 𝑩𝒖𝒃𝒃𝒍𝒆 ༉ dan repost
⌗ 𝖪𝖺𝗂 𝖡𝗎𝖻𝖻𝗅𝖾🧸𝄒

- قوی بمونید❤️

⋆┊ #Kai @EXObubble_pr ┊⋆


«+ بمون.
- چرا؟
+ نپرس چرا، فقط بمون.
- میپرسم و تو برای نگه داشتن من مجبوری بگی.
+ میگن نگاه کردن به صورت کسی که دوسش داری درد رو کم میکنه. نمیدونم چقدرش درسته،ولی تو بمون.»

[AtticBoy]


+نیست،همشون جا گذاشته شدن.
-کجا؟میتونیم برگردیم برشون داریم
+میتونی یه سفر تو زمان داشته باشی و برگردی گذشته؟


𝖵𝗁𝖾𝗇 𝖨 𝗀𝗋𝗈𝗐 𝗈𝗅𝖽𝖾𝗋,
𝖨 𝗐𝗂𝗅𝗅 𝖻𝖾 𝗍𝗁𝖾𝗋𝖾 𝖺𝗍 𝗒𝗈𝗎𝗋 𝗌𝗂𝖽𝖾
𝖳𝗈 𝗋𝖾𝗆𝗂𝗇𝖽 𝗒𝗈𝗎 𝗁𝗈𝗐 𝖨 𝗌𝗍𝗂𝗅𝗅 𝖫𝗈𝗏𝖾 𝗒𝗈𝗎.


엄마.


اقای گو،
با نگاهش می‌جونگ رو میپرستید.




·Alaska, Alaska· dan repost
کاش توی یه آپارتمان خیلی کوچیک زندگی می‌کردیم. تا نصفه شب بیدار می‌موندیم و با آهنگ‌های قدیمی می‌رقصیدیم. کل اتاق رو پر می کردیم از گل و گیاه. می‌ذاشتیم نور همه‌جا رو روشن کنه.کاش پنجره‌مون رو به خیابون باز می‌شد و موقع بارون پنجره هارو تا اخر باز می‌کردیم و کنار پنجره می‌نشستیم. تو واسم قهوه درست می کردی و منم واست با صدای بلند کتاب و شعر می‌خوندم. آدمای توی خیابون رو می‌دیدیم و با خودمون فکر می‌کردیم که هرکدوم چه داستانی دارن. شروع می کردیم به دیدن فیلمای مورد علاقه‌مون و خودمونو جای تک‌تک شخصیت‌ها جا می زدیم. کم کم پول جمع می‌کردیم و می‌رفتیم سفر.سوار قطار می‌شدیم و هردفعه یه شهر کوچیک رو می‌گشتیم و با کوچه‌ها و خیابون‌های جدید آشنا می‌شدیم.با هم درمورد موضوع‌های مختلف حرف می‌زدیم و با هم به نتیجه‌های بی‌معنی می‌رسیدیم و می‌خندیدیم. بحث می‌کردیم. عصبانی می‌شدیم.گریه می کردیم. جوونی می‌کردیم. یه زندگی‌ای می‌ساختیم که چند سال بعد بگیم«پس زندگی این بود.چه خارق العاده و شگفت‌انگیز!»



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

51

obunachilar
Kanal statistikasi