اتاق سفید؛ همونجایی که هیچ قرصی روم اثر نمیذاشت؛فقط وقتی هوا تاریك میشد انگار دیگه پروانهٔ آبیم جایی واسه پناه گرفتن نداشت،همون صندلی آبی که آخرین بار دلبر روش نشسته بود رو برمیداشتم میرفتم زیر همون بید مجنون که یه روزی صدای خنده هامون و دوییدنامون همه رو کلافه میکرد مخصوصا اون پرستار بداخلاقه؛خیره میشدم به آسمون دنبال ماه میگشتم ولی ماه تر از تو کی بود؟نکنه همون هالهٔ پررنگ رو میگی که ماهِ تموم عاشقاست؟عه نگو اینجوری دورت بگردم من فقط یه ماه دارم اونم چشمای خسته توعه با اون دنباله های کشیدش که آرزوهامو به دنبالش میکشه؛
من جام اینجا بهتر از اون اتاق سفید بی روح بود؛اینجا عاشق تر بودم.عاشق زندگی که یه زمانی برام جریان داشت درست همین جایی که الان منتظرتم.. زیر بید مجنون رویِ صندلی آبی و خیره به ماهِ راهت؛
#دیارسفید
-
مارلین نویس