از گوشه و کنارها اهنگ اسمش را میشنیدم
گویا بازهم چشمهارا پر کرده و شنیدههارا از آن خود کرده بود
اما خود غافل در آن سوی این چمنزار قدم میزد و هرازگاهی لبخند میزد
گفته بودم از لب هایی ک دیگر نمیخندید؟
قبلا خوشخنده تر ب نظر میامد..
پس از روزی ک خاطراتش را در قلبم مدفون کردم، دیگر نتوانستم نزدیکش شوم
چند روزیست که عطرش را نیز استشمام نکردم
البته شاید عطر خاصی هم نداشته باشد..
هرچه که بود تلاقی نگاهانمان را ک دیگر اتفاق نمیافتند دوست داشتم..
گوش هایم را تیزتر کردم تا از سخنان پنهانیشان آگاه شوم..
اما چرا اینقدر شکستم؟
چه میگفتند؟
از بی رحمی و غرور آن لبخندها؟
ولی او که کاری نکرده بود..
حق داشت
او تنها از غریبگان کنار میگرفت
من نیز چون او بودم
من نیز بی رحمی سنگدلم؟
نمیدانم..
اما نپرسیدم
نگفتم
و تنها گذشتم
گویا بازهم چشمهارا پر کرده و شنیدههارا از آن خود کرده بود
اما خود غافل در آن سوی این چمنزار قدم میزد و هرازگاهی لبخند میزد
گفته بودم از لب هایی ک دیگر نمیخندید؟
قبلا خوشخنده تر ب نظر میامد..
پس از روزی ک خاطراتش را در قلبم مدفون کردم، دیگر نتوانستم نزدیکش شوم
چند روزیست که عطرش را نیز استشمام نکردم
البته شاید عطر خاصی هم نداشته باشد..
هرچه که بود تلاقی نگاهانمان را ک دیگر اتفاق نمیافتند دوست داشتم..
گوش هایم را تیزتر کردم تا از سخنان پنهانیشان آگاه شوم..
اما چرا اینقدر شکستم؟
چه میگفتند؟
از بی رحمی و غرور آن لبخندها؟
ولی او که کاری نکرده بود..
حق داشت
او تنها از غریبگان کنار میگرفت
من نیز چون او بودم
من نیز بی رحمی سنگدلم؟
نمیدانم..
اما نپرسیدم
نگفتم
و تنها گذشتم