منهاج البدعة الاموية dan repost
◀️◀️◀️ پاسخ شیعه :::: 👇👇👇👇
🔍✏️اشکال ابوخواجه یا همان ابوخاله معروف بر این است که علمای شیعه برای گول زدن مردم داستان رویت امام زمان نقل کردن
💢💯در پاسخ به این مفلس عمری می گوییم، بر فرض علمای شیعه خواستن مردم را گول بزنند، انوقت هدف علمای شما جماعت عمریه هدفشان از نقل دیدارشان با امام زمان در چیست؟ علمای شیعه کذاب هستن، علمای شما چه؟ انها هم کذاب و منافق هستن؟
⭕️♨️حالا ما بگیریم عالم شیعه دروغ گفته انوقت ادعای رویت امام زمان توسط عالم و فقیه جلیل القدر شما حسن عراقی را چه کنیم؟
♻️ومنهم الشيخ العارف بالله تعالى سيدي حسن العراقي رحمه الله تعالى المدفون بالكوم خارج باب الشعرية رضي الله عنه بالقرب من بركة الرطلي، وجامع البشيري ترددت إليه مع سيدي أبي العباس الحريثي، وقال أريد أن أحكي لك حكايتي من مبتدأ أمري إلى وقتي هذا كأنك كنت رفيقي من الصغر، فقلت له: نعم فقال: كنت شاباً من دمشق، وكنت صانعاً، وكنا نجتمع يوماً في الجمعة على اللهو واللعب، والخمر، فجاءني التنبيه من الله تعالى يوماً ألهذا خلقت ؟ فتركت ما فيهم فيه، وهربت منهم فتبعوا ورائي فلم يدركوني، فدخلت جامع بني أمية، فوجدت شخصاً يتكلم على الكرسي في شأن المهدي عليه السلام، فاشتقت إلى لقائه فصرت لا أسجد سجدة إلا وسألت الله تعالى أن يجمعني عليه فبينما أنا ليلة بعد صلاة المغرب أصلي صلاة السنة، وإذا بشخص جلس خلفي، وحسس على كتفي، وقال لي: قد استجاب الله تعالى دعاءك يا ولدي مالك أنا المهدي فقلت تذهب معي إلى الدار، فقال نعم، فذهب معي، فقال: أخل لي مكاناً أنفرد فيه فأخليت له مكاناً فأقام عندي سبعة أيام بلياليها، ولقنني الذكر، وقال أعلمك ورعي تدوم عليه إن شاء الله تعالى تصوم يوماً، وتفطر يوماً، وتصلي كل ليلة خمسمائة ركعة، فقلت: نعم فكنت أصلي خلفه كل ليلة خمسمائة ركعة وكنت شاباً أمرد حسن الصورة فكان يقول: لا تجلس قط إلا ورائي فكنت أفعل، وكانت عمامته كعمامة العجم، وعليه جبة من وبر الجمال فلما انقضت السبعة أيام خرج، فودعته، وقال لي: يا حسن ما وقع لي قط مع أحد ما وقع معك فدم علي ورعك حتى تعجز، فإنك ستعمر عمراً طويلا انتهى كلام المهدي.
قال: فعمري الآن مائة وسبعة وعشرون سنة . قال : فلما فارقني المهدي عليه السلام...
🔰شيخ عارف به خدا سرورم حسن عراقى رحمه الله تعالی كه دفن شده در كوم، بيرون باب شعريه نزديك بركه رطلى و جامع بشيرى. من با آقايم ابى العباس حريثى به نزد او رفتيم، حسن عراقى گفت: از اين كه تو از كودكى با من رفيق بودى مىخواهم حكايت خودم را برايت بگويم گفتم: بگو. گفت: من جوانى از اهل دمشق و صنعت گر بودم. روزهاى جمعه همراه رفقايم مشغول كار لهو و لعب و نوشيدن شراب بوديم، روزى پيام آگاهى و الهام گونهاى از جانب خدا سراغم آمد كه آيا تو را براى اين كارها خلق كردهام؟
🔆💤بعد از آن، از رفقا و كارهایی كه مىكرديم صرف نظر كردم و از آنها جدا شدم، رفقايم مرا دنبال كردند اما نتوانستند مرا بيابند. آمدم در مسجد جامع بنى اميه ديدم شخصى روى منبر در باره مهدى عليه السلام سخن مىگويد. بعد از شنيدن سخنان او در دلم اشتياق ديدار مهدى نمايان شد، هر سجدهاى كه انجام مىدادم از خداوند درخواست مىكردم كه مرا به ديدار آن حضرت مشرف كند.
👈🏿👈🏿شبى بعد از نماز مغرب، نماز مستحب انجام مىدادم كه شخصى پشت سر من نشست و بازويم را گرفت و به من فرمود: فرزندم خداوند دعاى تو را مستجاب كرد، ترا چه شده است، من مهدى هستم. 👉👉گفتم: آيا به خانه ام مىروي؟ فرمود: بلى. همراه من به خانه رفت و فرمود: جاى خلوت برايم آماده كن. من جاى خلوتى آماده كردم آن حضرت هفت شبانه روز ماند و مرا ذكر خدا ياد داد و فرمود: به تو تقوايم را ياد مىدهم تا إن شاء الله بر آن مداومت كنى: يك روز روزه بگير و يك روز افطار كن و هر شب پانصد ركعت نماز بگذار. گفتم: بلى. من هر شب پشت سر او پانصد ركعت نماز مىكردم و من جوان بىريش و نيكو صورت بودم. مى فرمود: فقط پشت سر من بنشين و من همن كار را مىكردم. عمامه او همانند مردم عجم بود و عبايش از كرك شتران بود. پس از گذشت هفت روز خدا حافظى كرد و رفت و به من فرمود:
🔱〽️اى حسن، چيزى كه بين من و تو اتفاق افتاده با كسى ديگر اتفاق نيفتاده، پس بر ورع و تقوا مستدام باش تا جائى كه بتوانى؛ چرا كه تو عمر طولانى خواهی داشت.
حسن عراقی گفت: الان عمر من 127 سال است! ...
📙📘الطبقات الكبرى لوافح الأنوار في طبقات الأخيار ، ص 291 ، الناشر : مكتبة محمد المليجي الكتبي وأخيه ، مصر ، عام النشر : 1315 هـ ، عدد الأجزاء : 2
🔍✏️اشکال ابوخواجه یا همان ابوخاله معروف بر این است که علمای شیعه برای گول زدن مردم داستان رویت امام زمان نقل کردن
💢💯در پاسخ به این مفلس عمری می گوییم، بر فرض علمای شیعه خواستن مردم را گول بزنند، انوقت هدف علمای شما جماعت عمریه هدفشان از نقل دیدارشان با امام زمان در چیست؟ علمای شیعه کذاب هستن، علمای شما چه؟ انها هم کذاب و منافق هستن؟
⭕️♨️حالا ما بگیریم عالم شیعه دروغ گفته انوقت ادعای رویت امام زمان توسط عالم و فقیه جلیل القدر شما حسن عراقی را چه کنیم؟
♻️ومنهم الشيخ العارف بالله تعالى سيدي حسن العراقي رحمه الله تعالى المدفون بالكوم خارج باب الشعرية رضي الله عنه بالقرب من بركة الرطلي، وجامع البشيري ترددت إليه مع سيدي أبي العباس الحريثي، وقال أريد أن أحكي لك حكايتي من مبتدأ أمري إلى وقتي هذا كأنك كنت رفيقي من الصغر، فقلت له: نعم فقال: كنت شاباً من دمشق، وكنت صانعاً، وكنا نجتمع يوماً في الجمعة على اللهو واللعب، والخمر، فجاءني التنبيه من الله تعالى يوماً ألهذا خلقت ؟ فتركت ما فيهم فيه، وهربت منهم فتبعوا ورائي فلم يدركوني، فدخلت جامع بني أمية، فوجدت شخصاً يتكلم على الكرسي في شأن المهدي عليه السلام، فاشتقت إلى لقائه فصرت لا أسجد سجدة إلا وسألت الله تعالى أن يجمعني عليه فبينما أنا ليلة بعد صلاة المغرب أصلي صلاة السنة، وإذا بشخص جلس خلفي، وحسس على كتفي، وقال لي: قد استجاب الله تعالى دعاءك يا ولدي مالك أنا المهدي فقلت تذهب معي إلى الدار، فقال نعم، فذهب معي، فقال: أخل لي مكاناً أنفرد فيه فأخليت له مكاناً فأقام عندي سبعة أيام بلياليها، ولقنني الذكر، وقال أعلمك ورعي تدوم عليه إن شاء الله تعالى تصوم يوماً، وتفطر يوماً، وتصلي كل ليلة خمسمائة ركعة، فقلت: نعم فكنت أصلي خلفه كل ليلة خمسمائة ركعة وكنت شاباً أمرد حسن الصورة فكان يقول: لا تجلس قط إلا ورائي فكنت أفعل، وكانت عمامته كعمامة العجم، وعليه جبة من وبر الجمال فلما انقضت السبعة أيام خرج، فودعته، وقال لي: يا حسن ما وقع لي قط مع أحد ما وقع معك فدم علي ورعك حتى تعجز، فإنك ستعمر عمراً طويلا انتهى كلام المهدي.
قال: فعمري الآن مائة وسبعة وعشرون سنة . قال : فلما فارقني المهدي عليه السلام...
🔰شيخ عارف به خدا سرورم حسن عراقى رحمه الله تعالی كه دفن شده در كوم، بيرون باب شعريه نزديك بركه رطلى و جامع بشيرى. من با آقايم ابى العباس حريثى به نزد او رفتيم، حسن عراقى گفت: از اين كه تو از كودكى با من رفيق بودى مىخواهم حكايت خودم را برايت بگويم گفتم: بگو. گفت: من جوانى از اهل دمشق و صنعت گر بودم. روزهاى جمعه همراه رفقايم مشغول كار لهو و لعب و نوشيدن شراب بوديم، روزى پيام آگاهى و الهام گونهاى از جانب خدا سراغم آمد كه آيا تو را براى اين كارها خلق كردهام؟
🔆💤بعد از آن، از رفقا و كارهایی كه مىكرديم صرف نظر كردم و از آنها جدا شدم، رفقايم مرا دنبال كردند اما نتوانستند مرا بيابند. آمدم در مسجد جامع بنى اميه ديدم شخصى روى منبر در باره مهدى عليه السلام سخن مىگويد. بعد از شنيدن سخنان او در دلم اشتياق ديدار مهدى نمايان شد، هر سجدهاى كه انجام مىدادم از خداوند درخواست مىكردم كه مرا به ديدار آن حضرت مشرف كند.
👈🏿👈🏿شبى بعد از نماز مغرب، نماز مستحب انجام مىدادم كه شخصى پشت سر من نشست و بازويم را گرفت و به من فرمود: فرزندم خداوند دعاى تو را مستجاب كرد، ترا چه شده است، من مهدى هستم. 👉👉گفتم: آيا به خانه ام مىروي؟ فرمود: بلى. همراه من به خانه رفت و فرمود: جاى خلوت برايم آماده كن. من جاى خلوتى آماده كردم آن حضرت هفت شبانه روز ماند و مرا ذكر خدا ياد داد و فرمود: به تو تقوايم را ياد مىدهم تا إن شاء الله بر آن مداومت كنى: يك روز روزه بگير و يك روز افطار كن و هر شب پانصد ركعت نماز بگذار. گفتم: بلى. من هر شب پشت سر او پانصد ركعت نماز مىكردم و من جوان بىريش و نيكو صورت بودم. مى فرمود: فقط پشت سر من بنشين و من همن كار را مىكردم. عمامه او همانند مردم عجم بود و عبايش از كرك شتران بود. پس از گذشت هفت روز خدا حافظى كرد و رفت و به من فرمود:
🔱〽️اى حسن، چيزى كه بين من و تو اتفاق افتاده با كسى ديگر اتفاق نيفتاده، پس بر ورع و تقوا مستدام باش تا جائى كه بتوانى؛ چرا كه تو عمر طولانى خواهی داشت.
حسن عراقی گفت: الان عمر من 127 سال است! ...
📙📘الطبقات الكبرى لوافح الأنوار في طبقات الأخيار ، ص 291 ، الناشر : مكتبة محمد المليجي الكتبي وأخيه ، مصر ، عام النشر : 1315 هـ ، عدد الأجزاء : 2