من آدم حساسی نیستم...
وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم...
وقتی گربهام مرد گریه نکردم...
وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم...
حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم...
اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم بغضم گرفت. با تردید با پرچمی که در دست داشتم بازی کردم.
از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود!
ما بودیم و یک خانه گرد آبی...
با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم، زمین با آن عظمتش پشت انگشتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم ...!
👤 نیل_آرمسترانگ
@ali_jalali_original
وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم...
وقتی گربهام مرد گریه نکردم...
وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم...
حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم...
اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم بغضم گرفت. با تردید با پرچمی که در دست داشتم بازی کردم.
از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود!
ما بودیم و یک خانه گرد آبی...
با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند؟!
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم، زمین با آن عظمتش پشت انگشتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم ...!
👤 نیل_آرمسترانگ
@ali_jalali_original