مرا که گوید از این گردشِ زمان دیدن
جز از فراقِ عزیزان، چه میتوان دیدن؟
چو زندگی همه اندوه و رنج و تیمار است
به شصت بار، چرا تیر و مهرگان دیدن؟
فروغِ دیدهٔ یارانِ خفته یاد آرد
ستارگانِ فروزانِ آسمان دیدن
ختامِ زندگیِ دیرپای دانی چیست؟
تنی شکسته و رنجور و ناتوان دیدن
گلِ شکفتهٔ سیرابِ نوبهاری را
پریدهرنگ ز دَمسردیِ خزان دیدن
... رفیق جُستن و چون دوستی مؤکّد گشت
به زیرِ خاکِ سیه، پیکرش نهان دیدن
بهجای آن دلِ گرمِ پر از محبتِ دوست
به سنگِ سردِ مزاری از او نشان دیدن...
امروز، مجتبی عبداللهنژاد (۱۳۴۸ - ۱۳۹۶) را در زادگاهش، کاشمر، به خاک سپردند.
ما کُنْتُ أعلَمُ قَبْلَ حَطِّکَ فِی الثَّرَی
أنَّ الثَّرَی تَعْلوُا عَلَی الْأطْوَادِ
مثل بسیاری از دوستدارانش، مجال واپسین وداع نصیب من هم نشد.
به آبوآتش زدم؛ دریغا که وقتْ تنگ بود و راهْ بسیار و رسیدنْ ناممکن.
از بامدادان، تا همین دم که دقیقهای چند به نیمهشبان ماندهست، بارها و بارها و بارها این بیتها (از سرودهٔ دکتر لطفعلی صورتگر بهیاد غلامرضا رشیدیاسمی) بر زبانم رفت.
http://telegram.me/alvandbh
جز از فراقِ عزیزان، چه میتوان دیدن؟
چو زندگی همه اندوه و رنج و تیمار است
به شصت بار، چرا تیر و مهرگان دیدن؟
فروغِ دیدهٔ یارانِ خفته یاد آرد
ستارگانِ فروزانِ آسمان دیدن
ختامِ زندگیِ دیرپای دانی چیست؟
تنی شکسته و رنجور و ناتوان دیدن
گلِ شکفتهٔ سیرابِ نوبهاری را
پریدهرنگ ز دَمسردیِ خزان دیدن
... رفیق جُستن و چون دوستی مؤکّد گشت
به زیرِ خاکِ سیه، پیکرش نهان دیدن
بهجای آن دلِ گرمِ پر از محبتِ دوست
به سنگِ سردِ مزاری از او نشان دیدن...
امروز، مجتبی عبداللهنژاد (۱۳۴۸ - ۱۳۹۶) را در زادگاهش، کاشمر، به خاک سپردند.
ما کُنْتُ أعلَمُ قَبْلَ حَطِّکَ فِی الثَّرَی
أنَّ الثَّرَی تَعْلوُا عَلَی الْأطْوَادِ
مثل بسیاری از دوستدارانش، مجال واپسین وداع نصیب من هم نشد.
به آبوآتش زدم؛ دریغا که وقتْ تنگ بود و راهْ بسیار و رسیدنْ ناممکن.
از بامدادان، تا همین دم که دقیقهای چند به نیمهشبان ماندهست، بارها و بارها و بارها این بیتها (از سرودهٔ دکتر لطفعلی صورتگر بهیاد غلامرضا رشیدیاسمی) بر زبانم رفت.
http://telegram.me/alvandbh