اندیشه آینده


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


اندیشهٔ آینده، مجله‌ای برای مسائل جامعهٔ ایران
ادمین: @andishehayandeh

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
📌بریده‌هایی از چند دیالوگ

✅ فرشاد: تو جای من باشی کار می‌کنی؟ خدا خیر بده به جیب مامان و بابام...
✅ علی: ول می‌چرخیم که علاف نباشیم؛ شب تا صبح قهوه‌خونه، روزا هم خوابم...
✅مهدی: من از مدرسه بدم میومد، کلا از هرچیزی که زوری بود بدم میومد، برا همین ولش کردم...
✅امیرحسین: خیلی سراغ کار رفتم، اینقدر حقوقش کم بود که احساس توهین می‌کردم، چند ساله که بیکارم...

⭕️این دریچه‌ای است گشوده به جهان NEETهای ایران⭕️

🔗 https://t.me/andisheayande_mag


♦ «آدم‌هایی از پشت سر» تافته‌های جدا بافتۀ نشریۀ «اندیشۀ آینده» هستند؛ همانند خودشان در جامعه؛ پشت کرده‌اند به زیست معمول اجتماعشان و نیم‌نگاهی هم به عقب ندارند. تلاش برای گپ و گفت با آن‌ها همان مسیرهای غیرمعمول در رسانه است که پیش‌تر از آن سخن گفتیم. اگرچه جلب اعتمادشان بسیار دشوار بود اما صمیمی سخن گفتند و صادقانه؛ و اندیشۀ آینده تلاش کرد صحبت‌های آنان را بی‌کم وکاست برایتان نشر دهد.

📚 اندیشهٔ آینده، مجله‌ای برای مسائل جامعهٔ ایران
🆔 @andisheayande_mag


♦ ابروها از فرط ناآشنا بودن آوا به هم پیوسته می‌شوند و چشم‌ها برای آن که با دقت بیشتری دوباره از من تلفظ دقیق را بخواهند ریز و تنگ می‌شوند. تقریبا گوش‌ها به سمت من متمایل می‌شود و تمام این‌ها در همان چند ثانیه‌ای که می‌گویم می‌دانید NEET چیست رخ می‌دهد. متداول‌ترین رفتار پس از آن که تلفظ را می‌شنوند این است که با کلمات هم‌آوا مانند meet اشتباه می‌گیرند و وقتی می‌فهمند که همین تفاوت آوایی کوچک یک دنیا تفاوت معنا دارد آرام و تسلیم منتظر می‌شوند تا برایشان شرح دهم که منظورم چیست و از چه چیزی صحبت می‌کنم. این داستان و روایتی است از نادیده گرفته و نشنیده شدن!

📚 اندیشهٔ آینده، مجله‌ای برای مسائل جامعهٔ ایران
🆔 @andisheayande_mag


♦ بی هیچ مقدمه‌ای ... شماره اول و داستان جلد آن

«داستان جلد» داستانی است برای دست‌ها؛ برای دست‌هایی که سرخوشانه خود را حائل و سپری کرده‌اند تا به مدد دست‌ها عیشی ناقص نشود.

حافظ روزگاری سرود که
مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چارۀ تیره شب وادی ایمن چه کنم

ما در این دست‌ها داستانی از یک چاره می‌بینیم. دست‌هایی که نه آتش‌طور آنان را مشتعل و گرم کرده است و نه مددی بیش از شعلۀ نحیف یک فندک دارند اما چنان خود را در برابر تیرۀ شبِ آلامِ زیستن حفاظ کرده‌اند که صاحب دست‌ها و چشمانشان سرخوشانه با ما سخن می‌گویند و به ما فخر می‌فروشند. داستان ما داستان همین دست‌ها است. همان‌ها که برای ما ترجمان تهور و زیستنی «فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب»‌اند. کنایه‌ای چنان مصرح که اگر آن را از بار الهیاتی آن تهی کنیم، تنها صاحبان این دست‌ها و چشم‌های سرخوش لایق آن می‌شوند. داستان دست‌هایی که بی‌باکانه خود و صاحبش را به رخ ما می‌کشند که ببینید چگونه تصاویر مسلط در ذهن شما از زیستن را به چالش می‎کشیم. داستان ما همین دست‌ها و صاحبان آن‌ها است. همان‌ دست‌هایی که چشم‌ها به پشتوانۀ آن سرخوشی را بازتاب می‌دهند. داستان جلد برای این دست و چشم عبارت نارسایی است. ما تنها آینۀ آن تلالو خوشی چشم‌ها و حریم‌داری دست‌هاییم.

📚اندیشهٔ آینده، مجله‌ای برای مسائل جامعهٔ ایران
🆔 @andisheayande_mag


📚 اندیشهٔ آینده، مجله‌ای برای مسائل جامعهٔ ایران
🆔 @andisheayande_mag


بسم الله

6 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

9

obunachilar
Kanal statistikasi