ᴬᴾˢʸᶜᴴᴵᶜ


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


دیدن جان دادنش بسیار دلنشین بود-

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




smooth🎀 dan repost
اینجا‌ و اسپانسر جوین باش فور کن ، فولدر بزنم برات 40 ممبر بیارم 🌬.
تگتو ندی اینجا نمیزارمت : @marshiiv_bot

شات اسپانسرو ندی کنسلی.


ПIПΛ dan repost
فور بزن 2پست ازت بفورم ویو بگیری🤎
تگتو بده بات: @hseyain3_bot


When I say it belongs to me
It means it really belongs to me


جان سالم به در نبرده بود،مرده بود!مرده‌دل از آنچه میان دست های کم جانش به رعشه افتاده بود"
"تنها بید و تنها مجنونی که با هیچ بادی نلرزید"
"بید مجنون،با کوچک‌لمس او از پای در آمده بود.
مجنون مرد،به لرز افتاده بود؛تمام جانش کاسته بود."
وکدام"مجنون مردِ استوار؟"


حال که می‌نگریست دست‌های زمان سرخی چهره‌اش میشد،
سیلی بی‌صدایی که فریاد بود و رد داغ به جا مانده از دستی که
سراب بود؛زخم‌هایش سر باز می‌کردند،خنجر های آشنای آویز
شده از کمرش سنگین میشدند و درد امانش را می‌برید،درد آن
بود که عجیب آشنایان غریب میشدند،غریب و چنان غرق در
نا‌آشنایی که گویا هرگز به یکدیگر غریب نبوده باشند"


"ابر می‌بارید؛آسمان میگریست و آن دو جدا می‌ماندند، جدا مانده از حقایق تلخ و سیاهی که ناخواسته میانشان ریشه کرده بود."


‣ ་𝖩𝕬𝖘𝗧𝗶𝗡་ ࣪ dan repost
فـوروارد ڪنید ؛ 🦌
‌‌ فولدر بزنم +𝟩𝟢 جذب داشته باشید.


🎁 ‌ ‌| جوین بودنتون چک میشه | 🕯️


𝘣𝘭𝘶𝘦 𝘣𝘭𝘰𝘴𝘴𝘰𝘮💤 dan repost
این تکست و فور کن چنلت اینجا و اسپانسر جوین شو
بزارمت فولدر جذب بگیری❄️
شات اسپانسر+ تگ چنلت + آیدی خودت و بده بات

اینجا شات و تگ و آیدیتو ندی نمیزارمت‌ تو فولدر


"And you are the happy memory that will stay in my mind forever"


"دل و جان را به تو باختم،خوش‌ترین خاطره‌ی فراموش‌نشدنی من."


"نفسهایم‌گره‌ی نفسهایت شد،دستهایم گره‌ی دستهایت و امان از سرخی خون میان نگاهت!"


دوستت دارم،حرومزاده!
تمام شد‌و‌برایش مرد...


لبخند کنج لبهایش نشست؛تاریکی انفرادی برایش به روشنایی کشیده شد،شبش به صبح رسید و سرمای طاقت فرسای انفرادی به تعادل رسید،تنها با دوستت دارمی از میان لبهای او!


قلب ها آرام نمیگیرند حتی به زیر خروار ها خاک"


You for me or no one


بوسیدن لبانش-


لمس تن او-


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
And I may be gone a little later


در آغوشش دنبال ذره‌ای گرما بود.. نمیدانست سالهاست او جان داده جنازه‌اش را لمس کرد و فریاد کشید در درونش صدای جیغی از دور دست ها می‌آمد اطراف تاریک بود او بود او بود او..
تنها نشسته بر سر جسم بی جان خودش و تنها سکوت مرگباری بود در فضا


"زمان تمام گره‌ها را میگشود،شب را به روز،تاریکی را به روشنایی ودرد‌ها را تبدیل به خاطر‌ی مبهم از یک اتفاق از یک اتفاق میکرد؛پس دردهایشان را به خاطرات میسپردند و خیره به آینده‌ای نامشخص با‌امید رسیدن به سپید روزی،از زمان می‌گذشتند."

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.