به وضوح بعد چند روز، روز به روز دارم تحليل ميرم. نميتونم با هيچكس حرف بزنم. تلاش ابلهانه ام براي شروع يك ديالوگ توسط گوشه گيريم تموم ميشه. ميشينم يه گوشه فقط اتود موتزارت رو براي كلاس بعد عيد آماده ميكنم. شايد اون رو هم نميكنم. تدوين هاي تلنبار شده ام رو انجام ندادم و حالم به وضوح بعد از چند روز، روز به روز داره توي باتلاق بد بودن فرو ميره...