بهترین بنرها♨🔞 dan repost
پسره به دختره میگه اگه من رو تو مهمونیت دعوت نکنی کلاهم بد جور میره تو کلاهت!🙄🔞
با گفتن کلمه هوف، عقب رفت و دستش رو مابین موهای فریبندش کشید. دست هاش رو داخل جیب شلوارش کرد و گفت:《 خب بگو! باهام چیکار داشتی؟ 》
- یه سری حرف و کلمه شنیدی که نباید میشنیدی! فقط خواستم یاداوری کنم که پات رو از گلیمت دراز تر نکن. کسی ام نمیخواد جایی مهمونی بگیره و اگر هم خواست بگیره تورو دعوت نمیکنه.
- واو الآن مثلاً من ترسیدم، باش! به هر حال من روهم باید دعوت کنی و میام. اگه نکنی بد میبینی.
با گفتن بد میبینی لبخندی زد که چال روی گونش مشخص شد.
ابروهاش رو شیطنت وار بالا و پایین کرد و ازم دور شد. سوار موتورش شد و با سرعت زیادی از کنارم رد شد.
بیا ببین چقدر شخصیت پسر رمان از خودشیفتس!(^o^)
بدون در زدن در رو باز کردم و خواستم حرفی بزنم، که متوجه مکالمهاش با تلفن شدم. اصلاً استعراغ سمع نکردم و به حرف هاش گوش ندادم.( مدیون منید اگه فکر کنید پسرم فوضوله)
با گفتن 《 فعلا 》سرش رو بلند کرد که چشمش به تیکه ای جذاب از بهشت خورد.
نیشم رو باز کردم و سمتش رفتم.
آخ آخ آخ، چه کلکلی میکنن این دوتا بَشر😂
لباس مشکی نداره بره ختم میگه فعلا نمیر چون لباس مناسب ختم ندارم🤣🙊
با گفتن کلمه هوف، عقب رفت و دستش رو مابین موهای فریبندش کشید. دست هاش رو داخل جیب شلوارش کرد و گفت:《 خب بگو! باهام چیکار داشتی؟ 》
- یه سری حرف و کلمه شنیدی که نباید میشنیدی! فقط خواستم یاداوری کنم که پات رو از گلیمت دراز تر نکن. کسی ام نمیخواد جایی مهمونی بگیره و اگر هم خواست بگیره تورو دعوت نمیکنه.
- واو الآن مثلاً من ترسیدم، باش! به هر حال من روهم باید دعوت کنی و میام. اگه نکنی بد میبینی.
با گفتن بد میبینی لبخندی زد که چال روی گونش مشخص شد.
ابروهاش رو شیطنت وار بالا و پایین کرد و ازم دور شد. سوار موتورش شد و با سرعت زیادی از کنارم رد شد.
بیا ببین چقدر شخصیت پسر رمان از خودشیفتس!(^o^)
بدون در زدن در رو باز کردم و خواستم حرفی بزنم، که متوجه مکالمهاش با تلفن شدم. اصلاً استعراغ سمع نکردم و به حرف هاش گوش ندادم.( مدیون منید اگه فکر کنید پسرم فوضوله)
با گفتن 《 فعلا 》سرش رو بلند کرد که چشمش به تیکه ای جذاب از بهشت خورد.
نیشم رو باز کردم و سمتش رفتم.
آخ آخ آخ، چه کلکلی میکنن این دوتا بَشر😂
لباس مشکی نداره بره ختم میگه فعلا نمیر چون لباس مناسب ختم ندارم🤣🙊