من و دو تا از دخترا با یه سری از پسرای گروه نشسته بودیم تو درمانگاه منتظر بودیم تا استاد بیاد. یهو یکی از پسرا شوخی جنسی زشتی کرد. دوستم گفت حالا هر چی میگی میخندیم دلیل نمیشه که فکر کنی با شوخی جنسیات هم غش غش بخندیم.
پسره برگشت گفت بابا شماها خیلی مسخره این. با فلانی و فلانی ( دو تا دیگه از دخترامون که امروز با ما نبودن) بیشتر خوش میگذره.
من یهو واقعا حس کردم داره به شعورم توهین میشه گفتم چرا؟ چون تا سر حد مرگ فحشای رکیک میدین و شوخی های مسخره میکنین با هم؟ خیلی جدی گفت: آره اونا پا به پای ما میان و تعامل باهاشون لذت بخش تره.
از سر ظهر تا حالا نسبت به همه چی ناامیدم. از شعور و درک پسر ۲۴ ساله ی ایرانی که خیر سرش قراره پزشک مملکت بشه نا امیدم. از خودم نا امیدم. از اینکه یه کاری میکنن نفهمی درست و غلط چیه عصبانی ام. از اینکه هر کی بیشعور تره فکر میکنه مُحِق تره و داره حرفِ درست رو میرنه عصبانی ام. از اینکه همین بیشعورها تهش به جاهای خوبی میرسن عصبانی ام.