در گویشِ گیلکی
کلامی داریم
که کتابیست چندین و چند جلدی!
کلمهای که من آن را مترادفِ درد میدانم:
"تاسیان"
به غربتِ ناشی از دیدنِ جای خالیِ کسی که بودنش واجب است و لازم گویند!
به حالِ درکِ جای خالیِ سفر کرده!
به دلتنگی!
به وقتی دست و دلت به هیچ کار،
حتی نفس کشیدن نمیرود!
به نفس بُریدگی!
"تاسیانم"
کلامی داریم
که کتابیست چندین و چند جلدی!
کلمهای که من آن را مترادفِ درد میدانم:
"تاسیان"
به غربتِ ناشی از دیدنِ جای خالیِ کسی که بودنش واجب است و لازم گویند!
به حالِ درکِ جای خالیِ سفر کرده!
به دلتنگی!
به وقتی دست و دلت به هیچ کار،
حتی نفس کشیدن نمیرود!
به نفس بُریدگی!
"تاسیانم"