#پیام_ناشناس
سلام. من ۱۹ سالمه و متاهلم دو ساله ازدواج کردم به اجبار خانواده. خانواده خیلی مذهبی دارم تا وقتی که خونه بابام بودم نمیذاشتن برم بیرون از خونه گیر دادنای الکی و حتی درسم به زور میخوندم اجازه نمیدادن میگفتن دختر باید خانه داری یاد بگیره. بگذریم. فاصله سنیم با همسرم دو ساله و اوایل ازدواجم سعی میکردم دوسش داشته باشم ولی اون خیلی بی تفاوت و سنگ بود و من هیچی کم نمیذاشتم. چندین بار دلمو شکست و من ناامید شدم و همه چیو گذاشتم کنار. الان اون میگه که دوسم داره ولی من بهش هیچ حسی ندارم. مدام به طلاق و خودکشی فکر میکنم حالم خوب نیست افسردگی شدید دارم که نه گریه میکنم نه میخندم سرد و بی روحم مثل یه مرده متحرک. نمیدونم از زندگی چی میخوام نمیدونم میخوام چی بشه  فقط خستم خیلی خستم از همه چی و دیگه نمیخوام ادامه بدم💔 فقط دلم میخواد زودتر تموم شه بمیرم راحت بشم. هیچ لذتی نمیبرم از زندگی کردن و نفس کشیدن.
از یه طرفم به شدت ادم مهربونی هستم که نمیخوام دل کسیو بشکنم بخاطر همین موندم تو این زندگی که کسی منو نمیفهمه و ذره ذرش عذابه برام. محدودیتا و دخالتای خانوادم بعد از دو سال زندگی مستقل و از اون طرف همسرم که توقع داره من مثل قبلا باشم و نیستم..
چیکار کنم بنظرتون؟ ببخشید طولانی شد

☆ @badraaz | #Hadi ☆