حس من به فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ثابت و یکنواخت نیست: بعضی روزها بیشتر از همیشه از آن نفرت دارم.
مثل امروز که دوستی ترجمهی یک متن انگلیسی را برایم فرستادم که عنوانش این بود:
سامانهی آشفته (Turbulent System)
خندهدار بودن "سامانه آشفته" در اینجاست که اگر سامان دارد، آشفتگی چیست و اگر آشفته است، سامانش در کجاست؟
تضاد این دو واژه سالها الهامبخش ادبیان بوده. چنان که صائب میگفت:
"سر آشفته به دستار بهسامان نشود
جمع گردیدن کف، لنگر طوفان نشود"
کسانی که در فرهنگستان واژهی "سامانه" را معادل "سیستم" پیشنهاد کردند، هیچ درکی از سیستم و نگاه سیستمی نداشتند. اما بههرحال، حقوق گرفته بودند و برای اینکه حلالش کنند، باید کاری میکردند.
هیچجای اصطلاح "سیستم" مفهوم نظم، ترتیب و بهسامان بودن ننشسته و فقط در برخی کاربردهای خاص، میتوان این معنا را به آن نسبت داد.
معمولا در نقد برابرسازیهای فرهنگستان، به این واقعیتها اشاره میکنند که معادلها مسخره است یا جا نمیافتد یا بودجهشان برای کاری که انجام میدهند زیاد است.
اما اشکال اصلی در معادلسازیهای فرهنگستان چیز دیگری است: نفهمیدن اصل موضوع و اشتباهات فاحش در برابرسازی.
مثل خطای شرمآور ترجمهی کامپیوتر به رایانه که "رای" به معنای "نظم دادن و اداره کردن" را جای محاسبه نشاند (با نگاه از روی دست رفقای فرانسویشان که کامپیوتر را به ordinateur ترجمه کردند).
فرانسویها فهمیدند و این بازی را با واژههای computation و مشتقات دیگر ادامه ندادند. اما ما از "رایانش" هم حرف میزنیم.
و حالا فرض کنید با این زبان لالشده، بخواهید برای کسی از اهمیت نظریههای رایانشی (computational) در درک و مدلسازی جهان بگویید. اگر گفت میفهمم، نفهم است.
خلاصه اینکه امروز از همان روزهایی است که فرهنگستان را بیشتر از همیشه دوست ندارم. و نیز همهی همفکرانشان را که به تحمیل از بالا به پایین و پوشاندن لباس یکسان بر تن همه اصرار دارند: چه بر تن واژههای خارجی و چه انسانها.
#هایلایت_کلمات
مثل امروز که دوستی ترجمهی یک متن انگلیسی را برایم فرستادم که عنوانش این بود:
سامانهی آشفته (Turbulent System)
خندهدار بودن "سامانه آشفته" در اینجاست که اگر سامان دارد، آشفتگی چیست و اگر آشفته است، سامانش در کجاست؟
تضاد این دو واژه سالها الهامبخش ادبیان بوده. چنان که صائب میگفت:
"سر آشفته به دستار بهسامان نشود
جمع گردیدن کف، لنگر طوفان نشود"
کسانی که در فرهنگستان واژهی "سامانه" را معادل "سیستم" پیشنهاد کردند، هیچ درکی از سیستم و نگاه سیستمی نداشتند. اما بههرحال، حقوق گرفته بودند و برای اینکه حلالش کنند، باید کاری میکردند.
هیچجای اصطلاح "سیستم" مفهوم نظم، ترتیب و بهسامان بودن ننشسته و فقط در برخی کاربردهای خاص، میتوان این معنا را به آن نسبت داد.
معمولا در نقد برابرسازیهای فرهنگستان، به این واقعیتها اشاره میکنند که معادلها مسخره است یا جا نمیافتد یا بودجهشان برای کاری که انجام میدهند زیاد است.
اما اشکال اصلی در معادلسازیهای فرهنگستان چیز دیگری است: نفهمیدن اصل موضوع و اشتباهات فاحش در برابرسازی.
مثل خطای شرمآور ترجمهی کامپیوتر به رایانه که "رای" به معنای "نظم دادن و اداره کردن" را جای محاسبه نشاند (با نگاه از روی دست رفقای فرانسویشان که کامپیوتر را به ordinateur ترجمه کردند).
فرانسویها فهمیدند و این بازی را با واژههای computation و مشتقات دیگر ادامه ندادند. اما ما از "رایانش" هم حرف میزنیم.
و حالا فرض کنید با این زبان لالشده، بخواهید برای کسی از اهمیت نظریههای رایانشی (computational) در درک و مدلسازی جهان بگویید. اگر گفت میفهمم، نفهم است.
خلاصه اینکه امروز از همان روزهایی است که فرهنگستان را بیشتر از همیشه دوست ندارم. و نیز همهی همفکرانشان را که به تحمیل از بالا به پایین و پوشاندن لباس یکسان بر تن همه اصرار دارند: چه بر تن واژههای خارجی و چه انسانها.
#هایلایت_کلمات