Behrooz rezaei


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


ازم پُرسید چی میل داری،فقط گفتم نمیدونم
دو تا ماهی سفارش داد و میدونست حیرونم
.
تا از نوشیدنی پرسید و گفتِش زرد یا مشکی؟
بهش گفتم بِتادین،با یخ و نِی باشه،ممنونم
.
یکم جا خورد و ساکت شد،نمیفهمید چی میگم
نگاش کردم بهش گفتم که از توو خیلی داغونم
.
.
باید ضد عفونی شم،زبونم خیلی می خاره
که اینجا زندگی کردن به خارش بستگی داره
.
نشستم تیغ و از ماهی به هر سختی جدا کردم
با سُرفه تیغو بلعیدم،نترس این واسه سیگاره
.
چرا رنگ از رُخِت رفته،چرا انقدر ترسیدی؟؟!!
قرارِ اوله دختر...قرارِ بعدی دُشواره
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


از هر چه غیر از تو،درونِ شعرهایم _
آنقدر گفتم،که تو را از یاد بردم...
امشب ولی در پیک هایم بی توقف
همراهِ الکل،بی نهایت بُغض خوردم
.
امشب تو را دیدم،شبیهِ سال ها قبل
با آن لباسِ زرد و کفشی اُستخوانی
از آن منِ مغرور،بعد از هفت پاییز
ترجیح دادم همچنان چیزی ندانی
.
خوردم که اشکم را کسی جز من نبیند
آن هم در این جمعی که یک مَحرم ندارد
لبخند های جعلیِ من بعدِ الکل...
یعنی که بهروزِ رضایی غم ندارد
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


هنوز تاریکه،بیخود کِرمِ بیداری گرفتی...
بخواب و حجمِ کابوساتو بازم زیر و رو کن
به جای حس آزادی...اونم تو این جهنم
یه مرگ ناگهانی لای مردم آرزو کن
.
خبر دارم خبر داری که من آدم نمیشم
نمیدونی که میدونم چرا آدم نمیشی
فراموشی برای هر کی با ما بوده خوبه
تو هم مثل منی،میمیری اما خم نمیشی
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


میخ را روی‌ گردنم بُگذار...چکشَت را بگیر در دستَت
خونِ من در رگم نمیگنجد،ضربه های شدید می خواهم
زندگی را بشور با اِدرار،خاطراتی برای گفتن نیست
از کسی جز خودم نمیترسم،خاطراتی جدید می خواهم
.
کینه ی کودکِ درونم را،از نگاهم نمی شود فهمید...
در نهایت تمامِ بغضم را،لای دندان فشار خواهم داد
میخ را روی گردنم بُگذار،چکشت را بگیر و محکم باش
ضربه ها را بزن که بعد از این،من به تو اختیار خواهم داد
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei




@attachbot dan repost
غمی نیست
شاهین رشیدی
شعر:بهروز رضایی
آهنگ،تنظیم،میکس و مسترینگ:شاهین رشیدی


تُف به انسان بودنِ نسبی برای آب و نان
تف به این آرامشِ محدودِ دود و اِستکان
تف به دولت مردهای جاکشِ کلِ جهان
تف به ترسِ ناپدیدی و تباهی بعدِ شعر...
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


یک جسد گاهی خودَش را جای من جا میزند
شکل انسان است و ذاتَش مثل آدمخوارهاست
بوی گندی می دهد،با کرم ها خوابیده است
با دهانِ من پی بلعیدنِ هَنجار هاست...
.
مثل من از عشق می ترسد،ولی برعکسِ من_
خاطرات هیچ موجودی برایش سخت نیست
از شباهت هایمان یک جمله می گویم فقط
مثل من احساس پوچی میکند،خوشبخت نیست
.
این منم یا او؟چه فرقی می کند،در انتها _
بوی گندِ هر دومان آدم پَرانی می کند
او درون من و من در انزوای رخت خواب
کرم دارد توی مغزم حُکمرانی می کند
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


اختلالِ ذهنی ام را از شما پنهان کنم؟
یا خودم را با طناب از سقف آویزان کنم؟
.
سال ها با دکترِ اعصاب هی‌ زِر می زدم
سعی کردم عقده ها را با دُعا درمان کنم
.
بی خبر رفتید و حتی بی خبر هم آمدید
الکل و سیگار دارم هر که را مهمان کنم
.
کینه هایم استخوان سوزند اما لازم است_
پیشِ چَشمِ مادرم این عقده را کِتمان کنم
.
از جنون و خاطراتم صد نَما برداشتم...
تا اگر عمری بماند مرگ را اِکران کنم
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


مادرِ بدکاره ی وحشی ترین خودکارِ شهرم
چهره ی اندوهگینِ کرمِ خاکی زیرِ پوتین
در پی یک لذتِ بی پرده ام،چیزی شبیهِ_
لذتِ مُردن به شکلی وحشیانه با گیوتین
.
بهترین توصیفِ من از بودنم در بین مردم
ردِ پای میخ در دیوارهای جنده خانه...
درکِ پوچ و سطحیِ انگیزه ی آزاد بودن
عشق و حالِ دسته جمعی،داخل یک اُستُوانه
.
عادتِ ماهانه ی همراه با تأخیرِ معشوق...
استرس های من از اینکه مبادا بار دارد
وحشتِ بیهوده و بی حدِ من از فکر اینکه_
کودکم بعد از تولد چهره ی کفتار دارد
.
شدت بیماری روحی پس از افکار جنسی
با تصور های نزدیکی به جای دور بودن
باعثِ تصمیم های اشتباهِ همسرَت باش
مثل استعدادِ من در خِصلتِ مغرور بودن
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


مادر به خودَت سوگند،انگیزه ی فردا نیست
این زندگی بی رحم مانندِ تو زیبا نیست
.
یک خاطره از دریا،صد خاطره با الکل
من خوب نمیبینم...سیگارِ من اینجا نیست؟؟
.
این شاعر جر خورده،این چهره ی مصنوعی
این وحشیِ بی دندان...مُحتاجِ تماشا نیست
.
این بار در این بُحران،تصمیم بدی دارم
هم تشنه ی جنجالم،هم شوق مُدارا نیست
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


من کی اَم؟ یه کرمِ خوش پوش و بدونِ اُستخون
که تموم زندگیش گُم شده تو نون و نمک...
یه مریضم که نظر داره به کُلِ آدما...
به کسی بر نخوره،یا اگه خوردم به درک
.
من کی ام؟یه لاشه با بوی شدیدِ اُدکلن
کمرِ شکسته ی یه مرد پاره زیر تیغ...
یه دلیل بی دلیلم واسه بغض مادرم
یه حضور زرد و پوچم که بهش میگن رفیق
.
من کی ام؟ ترس شدید و چرتِ آسمون خراش
از صدای ضربه ی کاشی و مغز و جُمجُمه...
یه صدای نیمه جونم که پر از جیغ و خَشه
یه جنازم که دلیل شور و ذوق مَردُمه...
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


من زاده ی خاک بی سرانجامی هام
پاسوزِ هزار و سیصد و تنهایی...
بازنده ی سربلند بودن یعنی _
یک پوچیِ بی دلیل و اِستثنایی
.
مردانگی ام به لای پا محدود است
انسانیتَم دلیلِ هر بی مِیلی...
اندازه ی بودنم تناقُض دارد
یا پَست و کمم برایِتان،یا خیلی...
.
تهدیدِ شدیدِ زندگی کردن در _
یک خانه ی بی اساس و استیجاری
من فاجعه ی جهان سوم در شعر...
لعنت به مُلاحِظات و مَردُم داری...
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


پیشِ چَشمِ همه از اصل نیفتادی نه؟
این همان فرق بزرگیست که با من داری
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


هم وسوسه ی مرگ،هم شوقِ نَمُردن
هم غُصه ی پیری،هم ترسِ جوانی
آسوده بگویم...درمانده شبیهِ_
یک سکسِ پر از شرم اما هیجانی
.
کِز کردنِ صد فحش در سقفِ دهانم
هم گیج و مُزخرف،هم کامل و عالی
در کشورِ من سود،تفسیرِ همین است
یک سکسِ گروهی با مَردُمِ خالی
.
تلفیقِ دو فعل است،موجودِ ریاکار
هم ساکت و اهلی،هم شورش و کل کل
فردای هدفمند در رابطه یعنی_
انگیزه ی جنسی...در بوسه ی اول
.
محدوده ی وجدان،در ذاتِ کثافت
هم بحثِ زیان است،هم سودِ نُجومی
اول خودِ من پَست،دوم خودِ من پَست
بعد از خودِ من مرگ بر جهلِ عُمومی
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei
Insta: behroozrezaeii


حواسم پرتِ خوابِ دیشبم بود
اگر هنگام رفتن لال ماندم...
برای حفظِ ظاهر در خیابان _
پس از گُم کردنَت خوشحال ماندم
.
برای خوابِ وحشتناکِ دیشب...
کجا باید پِیِ تعبیر باشم...؟
شبیهِ گربه ای بی دست و پایم
که باید در لباسِ شیر باشم
.
به جز تو هر که را در خواب دیدم_
لباسَش چادُرِ خاکستری بود
در آنجا من به جای شعر گفتن
زبانم در دهانم بستری بود
.
برایم شیر دوشیدی...،نه از گاو
که از پیرِزنی خوابیده در گور
خودم را داخلِ اِسطبل دیدم
خدا را هم شبیهِ دست و ساطور
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


بعدِ دل کندنِ سربازِ فراری از جنگ...
مثل جنگیدن و تنهاییِ یک فرمانده
خم شدم از کمر و گردن و زانو...اما _
تا زمین خوردنِ من راه درازی مانده
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei




چه خبر؟ مثل قدیما پیِ معنایی هنوز؟
هنوزم ساکتی و نونِتو با خون میخوری؟
هنوزم خامی و قانون شکنی تو سَرته؟
هنوزم الکل و راحت تو خیابون میخوری؟
.
چرا ریش گذاشتی؟ریش خُشک و عَبوسِت میکنه
از زبون تند و شعرای جدیدت چه خبر؟
از غرور مسخرَت تو گفتنِ دوسِت دارم
از خودآزاری و سرمای شدیدِت چه خبر؟
.
.
.
خبری ندارم از خودم،ولی عوض شدم...
هنوزم ساکتم اما خون و بی نون میخورم
نه خیابون اون خیابونه نه الکل مثِ قبل...
تو خونه نشستم و غصه فراوون میخورم
.
زبونم همون زبون تُند و تیزه همچنان...
هنوزم هر چیز کوچیکی بهم بَر می خوره
ولی برعکسِ قدیما این روزا مُعتقدم _
هر کی رو بازی کنه،بدجوری خنجر می خوره
.
بهروز رضایی
@behrooz_rezaei


@attachbot dan repost
حسِ شُعار نیست،پاشیده ام به سقف
چیزی فراتر از،کُمپوت در فشار...
از نا امیدی ات...ناراحتم ولی _
حق می دهم به این تصمیمِ اِنتِحار
.
از بذر ها بگو...از سرنوشتِشان...
از سرزمینمان...از بی ثمر شدن
از رُشد کردنَت،آن هم بدون نور
از شوقِ مَردُمَت،در کور و کر شدن
.
با بغض های تو،در زیر هر فشار _
شک می کنم به هر...فردای بهتری
با پنجره بگو،با پنجره بخند...
احساس می کنم این بار میپَری
.
باید امید داشت؟این را به من بگو...
این را به من بگو،این حرفِ آخر است
حق می دهم اگر،احساس می کنی_
اینجا تبر شدن بی دردسر تر است
.
طرح : آرش شایسته
شعر : بهروز رضایی
@behrooz_rezaei
@arashayestehart

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

629

obunachilar
Kanal statistikasi