نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز، بستهست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکستهست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی، آشنارنگ
گهی میسوزدم، گه مینوازد
گهی در خاطرم میجوشد این وهم
ز رنگآمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیهداروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم وخون آلود و پردرد
فرو میپیچیدم در سینهی تنگ
چو فریاد یکی دیوانهی گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمهی دل
نهان در سینه، میجوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایهای آشفته آهنگ
ز مغزم میتراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته، دردی گریهآلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم...
#هوشنگ_ابتهاج
#ه_الف_سایه
#چهارپاره_ها
برای امروز که زادروز #سایه ی بزرگ معاصر است.
| @biparvayee2 |📆✒📚
زبانم در دهان باز، بستهست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکستهست
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم میگدازد
خیال ناشناسی، آشنارنگ
گهی میسوزدم، گه مینوازد
گهی در خاطرم میجوشد این وهم
ز رنگآمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیهداروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم وخون آلود و پردرد
فرو میپیچیدم در سینهی تنگ
چو فریاد یکی دیوانهی گنگ
که میکوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمهی دل
نهان در سینه، میجوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایهای آشفته آهنگ
ز مغزم میتراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته، دردی گریهآلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم...
#هوشنگ_ابتهاج
#ه_الف_سایه
#چهارپاره_ها
برای امروز که زادروز #سایه ی بزرگ معاصر است.
| @biparvayee2 |📆✒📚