✨خونه ای که واردش شدیم...✨
1/2
با قدم های عصبیت سمت اتاق اقای کیم رئیس بخش خبرنگاری (شرمنده اسمشو نمیدونم😹😹)قدم برداشتی و روزنامه رو تو دستت فشار دادی و درو با اینکه میدونسی تو جلسه نشسته محکم باز کردی
تو+: اقای کیم باید باهم حرف بزنیم...
دندوناتو بهم فشار دادی و موهاتو پشت گوشت انداختی که با چشم های خوشگلش بهت نگاه کرد و پوزخندی به روت زد....
-جین: خانوم ا/ت بهتون یاد ندادن که در بزنید؟
افردای که داخل جلسه بودن با این حرف جین یکم خندیدن ولی توعم کم نیوردی
+اگه کار مهم داشته باشم،خیر قربان بهم نگفتن ک نمیتونم بدون در زدن وارد بشم...
با این حرف بقیه هم خندیدن که جین عصبی شد و با گفتن جلسه تمومه همه رو بیرون فرستاد و سمتت قدم برداشت...و با زبون تیزش بهت گفت:
-بشینید خانوم ا/ت امیدوارم دوباره خرابکاری نکرده باشین
بدون حرفی از کنارش رد شدی روبه روش نشستی موهاتو پشت گوشت انداختی و روزنامه رو جلوی جین انداختی
-این چیه
+بهتر نیس خودتون نگاهی بهش بندازین؟
جین به یه نگا به تو یه نگا به روزنامه کرد و روزنامه رو از رو میز برداش و مشغول چک کردنش شد...
"قتل 4مین خبرنگار جوان در خانه متروکه آقای هاوکینگز"
جلوت تقریبا پرتش کرد...
-خب که چی!
+اینا همش تقصیر توعه اقای کیم چطور تونستی با خبرنگارات این کارو بکنی!!
-رعایت کنید خانوم...هم..تقصیر من نبود خودشون خواستن برن اونجا میخواستن نرن
+تو!!!!...
-من چی!!؟
دندوناتو روهم فشار دادی محکم از جات بلند شدی
+امشب میرم اونجا
با این حرفت چهرش تغییر کرد...میتونستی بفهمی...
-هه...میخوای بری اونجا چیکار کنی مثلن؟...فک کردی خیلی شجاعی؟
+من میرم اونجا اقای کیم و بهتون ثابت میکنم!....اون کسی ک باعث قتل اینا شدن رو پیدا میکنم...
****
ادامشو بخون بیب:)))
https://t.me/joinchat/AAAAAFYQOLaaDkUUCDmEug