انسانها گاهیها اوقات به "بیبرنامگی" نیاز دارند.
مثلا به جای اینکه مثل هر روز راس ساعت ۶ از خواب بیدار شود، ساعت ۷:۴۵ دل از رخت خواب بکند.
به جای اینکه ساعت ۱۰:۴۵ در کلاسش حاضر شود، کتابی در دست بگیرد و خودش را غرق آن کند.
مثل هر روز زندگیاش از غذای سالم استفاده نکند، غذایی ناسالم و چرب را نوشجان کند.
به جای اینکه مثل باقی روزها فقط تا ساعت ۸ شب مهلت بیرون ماندن را داشته باشد، تا ساعت ۱۰ شب هدفون به گوش، در خیابانها پرسه بزند.
ما گاهی به این بیقید بودن نیاز داریم.
ما به "در اختیار خودمان" بودنها نیاز داریم.
مثلا به جای اینکه مثل هر روز راس ساعت ۶ از خواب بیدار شود، ساعت ۷:۴۵ دل از رخت خواب بکند.
به جای اینکه ساعت ۱۰:۴۵ در کلاسش حاضر شود، کتابی در دست بگیرد و خودش را غرق آن کند.
مثل هر روز زندگیاش از غذای سالم استفاده نکند، غذایی ناسالم و چرب را نوشجان کند.
به جای اینکه مثل باقی روزها فقط تا ساعت ۸ شب مهلت بیرون ماندن را داشته باشد، تا ساعت ۱۰ شب هدفون به گوش، در خیابانها پرسه بزند.
ما گاهی به این بیقید بودن نیاز داریم.
ما به "در اختیار خودمان" بودنها نیاز داریم.