brown moon


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Talk to me
https://t.me/brown_moon_bot

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


هیچوقت
هیچ چیز
از هیچ کس
بعید نیس


¦¦-мои кошмарыヅ dan repost
فور کنید تا ازتون 3 پست فور کنم🦋✨
تا کلی ویو و جذب بگیری ناناز🌬🪽


صفحه تلگرامم مثل ذهنم انقدر شلوغه که نمیدونم چیکارش کنم...😕






ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺍﺳﺖ،ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﯿﻤﺖﮔﺬﺍﺭﯼ...دریاب!


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


کسی که تو رو به گریه انداخت یه روزی برات گریه میکنه.


‌⁩ساداکو یک دختر ژاپنی بود که موقع انفجار بمب اتم توی هیروشیما دو سال بیشتر نداشت. ساداکو از انفجار بمب اتم جان سالم به در برد، ولی به خاطر تشعشات بمب دچار سرطان خون شد. این را البته ده سال بعد فهمیدند. زمانی که ساداکو خودش را برای مسابقات دوی مدرسه آماده می‌کرد. یک روز موقع تمرین سرش گیج رفت و خورد زمین. بعد آرام آرام علامت‌های سرطان خودشان را نشان دادند و ساداکو بستری شد. به خاطر یک افسانه‌ی قدیمی، مردم ژاپن اعتقاد داشتند که ساختن هزار درنای کاغذی باعث می‌شود آدم به آرزویش برسد. برای همین ساداکو که آرزو داشت قهرمان دو بشود، شروع کرد به ساختن درناهای کاغذی. اما خب، بیماری هم حسابی امانش را بریده‌بود. ششصد و چهل و چهارتا درنا را که ساخت، ساداکو چشم‌هایش را بست و دیگر آن‌ها را باز نکرد. همکلاسی‌هایش بقیه‌ی درناها را ساختند و هزارتا درنای کاغذی را همراه با ساداکو سپردند به خاک.

‌⁩من داستان ساداکو را دوبار توی زندگی خواندم. یک‌بار بیست و چهار سال قبل و یک‌بار هم دیروز. کسی که بیست و چهار سال پیش این داستان را خوانده بود یک کودک ده ساله بود که پیشِ چشمش زندگی جز زیبایی حرفی برای گفتن نداشت. شب‌های عید را توی خانه‌ی مادربزرگ به صدای باران گوش می‌داد که از توی شیروانی می‌ریخت کف کوچه. معنای "سختی" هم فقط خلاصه می‌شد توی تکلیفهای آخر هفته که البته همان را هم "ساعت خوش" مهران مدیری می‌شست و می‌برد. کسی که دیروز این داستان را خوانده اما؛ آدمی است که چندتا پیراهن بیشتر پاره کرده. بارها از ته ته دل خندیده و بارها هم به تلخی گریه کرده. گاهی مجبور به خداحافظی با عزیزانش شده و رفتن خیلی‌ها را به چشم دیده. از جبر روزگار و  مرزهای جغرافیایی، سه سال می‌شود که دستان مادرش را توی دستش نگرفته و مدتی طولانی‌ست که پدرش روی شانه‌اش نزده. دیروز من داستان ساداکو را بیشتر باور کردم. چون حالا می‌توانم بپذیرم که گاهی به اندازه‌ی ساختن هزار درنای کاغذی هم فرصت نخواهیم داشت. برای همین هر روزی که شروع می‌شود را باید به چشم یک سرمایه‌ی بی‌نهایت ارزشمند نگاه کرد. مدتی قبل با خواهرم صحبت می‌کردم. گفت تصمیم گرفته کارش را کم کند و برود رشته‌ای که علاقه دارد را توی دانشگاه بخواند. بدون مکث گفتم کار درستی می‌کنی. برو دنبال چیزی که خوشحال‌ترت می‌کند. باید اعتراف کرد که مهمترین سوال دنیا، سوال ساده‌ای‌ست که شبها قبل از خواب فراموش می‌کنیم از خودمان بپرسیم:

آیا امروز آن‌قدر که می‌شد شاد بودم و آن‌قدر که باید، لبخند زدم؟



| مهدی معارف |


منطقی ترین آدم دنیا هم که باشی
یه وقتی
یه جایی
عقلت جلو دلت کم میاره!!!


‍ ‍ ‍ ‍‍
﴿ امروز 10 July، روز جهانی بچه گربه‌هاست ﴾


18:18


نمیدونم چرا جدیدا یا باید تظاهر کنم یا وقتی خودمم بهم پیشنهاد میکنن برم پیش تراپیست






ادما فراموش میشن ولی خاطره ها هرگز :)


رفیق


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


‏حتی اگه منم ببخشمت آدمایی که بعد تو نتونستم دوستشون داشته باشم هیچوقت نمیبخشنت!



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

120

obunachilar
Kanal statistikasi