آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گريزانم
كه خيال تو خوشتر از خوابست
خيره بر سايه های وحشی بيد
می خزم در سكوت بستر خويش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر بروی دفتر خويش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتی ناشناس و رؤيا رنگ
می دود همچو خون به رگ هايم
آه ... گوئی ز دخمه دل من
روح شبگرد مه گذر كرده
يا نسيمی در اين ره متروك
دامن از عطر ياس تر كرده
بر لبم شعله های بوسه تو
می شكوفد چو لاله گرم نياز
در خيالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هاله راز
ناشناسی درون سينه من
پنجه بر چنگ و رود می سايد
همره نغمه های موزونش
گوئيا بوی عود می آيد
آه ... باور نمی كنم كه مرا
با تو پيوستنی چنين باشد
نگه آندو چشم شورافكن
سوی من گرم و دلنشين باشد
بی گمان زان جهان رؤيائی
زهره بر من فكنده ديده عشق
می نويسم بروی دفتر خويش
«جاودان باشی، ای سپيده عشق»
-فروغ فرخزاد🦋✨️
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گريزانم
كه خيال تو خوشتر از خوابست
خيره بر سايه های وحشی بيد
می خزم در سكوت بستر خويش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر بروی دفتر خويش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتی ناشناس و رؤيا رنگ
می دود همچو خون به رگ هايم
آه ... گوئی ز دخمه دل من
روح شبگرد مه گذر كرده
يا نسيمی در اين ره متروك
دامن از عطر ياس تر كرده
بر لبم شعله های بوسه تو
می شكوفد چو لاله گرم نياز
در خيالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هاله راز
ناشناسی درون سينه من
پنجه بر چنگ و رود می سايد
همره نغمه های موزونش
گوئيا بوی عود می آيد
آه ... باور نمی كنم كه مرا
با تو پيوستنی چنين باشد
نگه آندو چشم شورافكن
سوی من گرم و دلنشين باشد
بی گمان زان جهان رؤيائی
زهره بر من فكنده ديده عشق
می نويسم بروی دفتر خويش
«جاودان باشی، ای سپيده عشق»
-فروغ فرخزاد🦋✨️