✞𝐵𝑢𝑜𝑛𝑜 𝑇𝑜𝑚𝑎𝑡𝑜✯


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Just a random obsessed Hetalian who lives in wattpad and Tumblr
Fusososo✨
https://t.me/BChatBot?start=sc-138963-u4FzGwC
http://t.me/JacobRobot?start=nap4ny2
انباری:
https://t.me/joinchat/RSJaaiReN9g0NTM0
@lacie_vanitas

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


راستی ما هم سن و همشهریم.






شماها همونایی هستید که اشپلو با قیافه و توضیحش قضاوت می‌کنید و میگید خوشمزه نیستت😭😭


https://t.me/whiteflower2006/10275

چجورییی😭😭
با رب گوجه واویشکایی سرخ شده باشه و قارچ کره زده و فلفل دلمه ای😭😭
خیلی خوشمزه است کههه








Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish


💮白い花┊ dan repost
تو یکی از طراحای ماهر توی یکی از معروف ترین کارخونه های عروسک سازی با طرح های انیمه ای هستی که طرح هایی از مدل های انیمه ای رو به تصویر می کشه و همیشه از دور هوای کارمندای توی کارخونه رو داره و بهشون کمک می کنه تو انجام کارشون
و با اکلیلای طلایی و درخشنده ای که بوی عسل میده اونو معروف تر می کنه👩‍🎨🪄

@buono_tomato


💮白い花┊ dan repost
خب خب:)
منم می خوام چالش بزارم›‹🍬
خوشحال میشم که توش شرکت کنید🥺🍓
این پیامو توی دیلیتون فور کنین تا من بهتون بگم که اگه قرار بود یکی از اهالی دنیای تخیلی من باشین(شهر ابنباتی)کدوم یک از شخصیتاش بودین؟(◍•ᴗ•◍)🍰 🍡🍭💕🌈




OK but what if we replace sousuke with سوسک...




وانشاته چون هنوز تصمیم نگرفتم ادامش بدم‌، یهویی اومد به ذهنم.
میتونید نخونیدش.


_ ویلیس جونز ؟ اون بچه؟ مطمئنی میتونی بهش اعتماد کنی ؟
ناخن شست راستم را به دندان گرفتم و همانطور که به لپ تاپ زل زده بودم ، سری تکان دادم:
_ آره.  اون پسر خوبیه. جوونه ، باهوشه و مغزش خوب کار میکنه.
سوسکه لیوان چای سبز را به دهانش نزدیک کرد و زیر لب گفت :
_زیادی جوونه.
ناخنم را محکم تر به دندان گرفتم و به تایپ کردن با دست چپم ادامه دادم .
ساکاکی سوسکه  آسیایی بود، اهل ژاپن . درکش نمیکردم. عاشق چای سبز بود ، و دونات.
و جفتشان را با هم می‌خورد.
فکر میکنم خانواده اش هم درکش نمی‌کردند،  برای همین به محض اینکه فرصتش پیش آمد فرستادندش کورنوال.
جزو نیروهای جوان به حساب می آمد ، البته نه به اندازه ی ویلیس ۲۲ ساله ؛
۲۷ سالی داشت و به سنش می بالید.
بعضی وقت ها از شدت هیجان ایده ی جدیدی که داشت، نامفهوم و بریده بریده حرف می‌زد.
عاشق پلیس بودن بود اما از آلوده کردن دستش و مرگ وحشت داشت ؛
برای همین از پشت کامپیوتر نشستن لذت می‌برد. خودش میگفت : "حس میکنم قدرت دست منه!"
با وجود اینکه ۳۲ سال بیشتر نداشتم ، به من می‌گفت "پیرمرد" و چقدر از این اسم متنفر بودم.
_خب ساکاکی ، خبر جدیدی نداری؟
دوناتی که از کشورش در آورده بود را در دهانش فرو کرد و نامفهوم چیزی گفت ، که حدس زدم باید طبق معمول ، "سوسکه کافیه ، لازم نیست بهم بگی ساکاکی" باشد.
_و سر کار غذا میخوری ؟ عجب کارمند خوبی هستی تو!
اخم کرد و دوناتش را دوباره توی کشوی میزش چپاند:
" همون خبرای همیشگی . نوع سلاح یه چاقوی معمولی بوده ، اثر انگشت هیچی‌. دوربینی هم نبوده."
اخم کردم. حدس میزدم.
سوسکه دوباره کشوی نامرتبش را باز کرد:
_ پس از ویلیس کمک میخوای؟
_چاره ی دیگه ای نداریم.
اخم کرد‌. ترجیح میداد همه کار را خودش انجام دهد...حداقل تا وقتی که لازم نباشد جانش در خطر بیفتد.
مسلما بلد بود چه کار کند ، و وقتی لازم بود جانش را هم در خطر می انداخت ، اما خب ، ترجیحش این بود و چون در کار های کامپیوتری مهارت بیشتری داشت ، به این خواسته اش احترام می‌گذاشتیم.
_ پس هر کاری به نظرت لازمه بکن.
بلند شد و از در بیرون رفت.
وقتش بود از ویلیس کمک بخواهم.


https://t.me/whiteflower2006/9302


با الکلی استونی چیزی پاک میکنی یه جای دیگه ی دستت میکشی






Ahahahaha...
بجز حرف زدن با دختر پسرای همسنم منم اینجوریم...


The Mind dan repost
اگه کسی اینطوریه اعلام حضور کنه

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

48

obunachilar
Kanal statistikasi