مشکل تاریخ همینه. چیزی رو که خودمون اونجا نبودیم تا ببینیم و بشنویم و تجربه کنیم، نمیتونیم بدونیم. باید به حرفای دیگرون اعتماد کنیم. اونایی که قدیما اونجا بودن، اونا داستانهایی رو به بچهها گفتهان تا بچهها بدونن، تا بچهها بتونن اون داستانها رو به بچههاشون بگن و همینطور و همینطور. ولی حالا به مشکل داستانهای متناقض برمیخوریم. کجو نیارکه میگه وقتی جنگجوها به روستاش اومدن، کتهاشون قرمز بوده ولی کوامه آدو میگه کتهاشون آبی بوده. اونوقت، داستان کی رو باور کنیم؟
بچهها ساکت بودند. به او زل زده و منتظر بودند.
"ما حرف اونی رو باور میکنیم که زور دستشه. اون کسیه که موقعیتش رو داره که داستان رو بنویسه. برای همین وقتی تاریخ میخونین، باید همیشه از خودتون بپرسین کیه که داستانش رو ندارم. صدای کی سرکوب شده تا این صدا بتونه بیاد؟ وقتی این رو فهمیدین، باید اون داستان رو هم پیدا کنین. از اونجا کمکم تصویر واضحتری پیدا میکنین، البته هنوز بینقص نیست."
📖 #خانه_روان
📝 #یا_جسی
📸 بهار
@cafe_sinon