آئینۀ گداخته
ما را طپیدن از غم دنیا شعار نیست
صد شکر که آب طینت ما موج دار نیست
بی جذبهٔ جنون نرسد کس به هیچ جا
سالک به راه ماند اگر نی سوار نیست
روشن دلان حباب صفت دیده بسته اند
روزن چه احتیاج اگر شیشه تار نیست
آن را که دل ز مشرب منصور آب خورد
کشکول فقر را به جز از چوب دار نیست
قطع امید کرده نخواهد نعیم دهر
شاخ بریده را نظری بر بهار نیست
دل را که باشد آتش شوقی به غم چه کار
آئینهٔ گداخته جای غبار نیست
مجلس فروز گبر و مسلمان یک آتش است
در سنگ دیر و کعبه به جز یک شرار نیست
لوح مزار خویش ز دیوان خود کنم
یعنی مرا به غیر سخن یادگار نیست
در گلشنی که عشق بود باغبان کلیم
جز آشیان سوخته بر شاخسار نیست
ابو طالب کلیم کاشانی
خط اخوین ۱۳۵۲
#عباس_اخوین
@Calligraphy_Archive