卍negin卍 dan repost
🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫اینو بخون👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻😋
بعد از پایین رفتن از پله ها متوجه ی مایه ی لزجی شد که کف زمین رو پر کرده بود چراغ قوه رو از دست ****گرفت و نورش رو روی زمین انداخت همزمان با پخش شدن نور روی زمین نفسه هردوشون قطع شد
خون!
چراغ قوه از دستش روی زمین خون الود سقوط کرد و صدای دادشون توی اون فضای خالی و بزرگ پخش شد دست ****رو گرفت و دوید سمت پله هایی که به خروجی اون زیرزمین جهنمی وصل میشد از پله ها بالا رفتن خودش جلو افتاد و با تمام قدرتش در رو باز کرد طوری که به دیوار کوبیده شد 💥
اما نور چشمش رو ازار نداد
چون بدن **** جلوی دیدش رو گرفته بود از شدت خشم نمیتونست حرف بزنه باورش نمیشد ینی همه ی این بلا ها زیر سر اون بود؟! داد زد:
تویه حرومزاده!!!! ما بهت اعتماد کردیم !
لبخندی که روی لب های اون نقش بست اتیش خشمش رو شعله ورتر کرد اون دهنش رو باز کرد و صدایه مرموز و ترسناکش گوش هاش رو خراش داد :
انتظار من رو نداشتی؟! مگه نه؟
*سایونارا* عوضی
لحظه ی بعد دستایه **** به شدت هولشون داد و هردو دوباره تویه زیر زمینی پرت شدن!!!!!!!
بعد از پایین رفتن از پله ها متوجه ی مایه ی لزجی شد که کف زمین رو پر کرده بود چراغ قوه رو از دست ****گرفت و نورش رو روی زمین انداخت همزمان با پخش شدن نور روی زمین نفسه هردوشون قطع شد
خون!
چراغ قوه از دستش روی زمین خون الود سقوط کرد و صدای دادشون توی اون فضای خالی و بزرگ پخش شد دست ****رو گرفت و دوید سمت پله هایی که به خروجی اون زیرزمین جهنمی وصل میشد از پله ها بالا رفتن خودش جلو افتاد و با تمام قدرتش در رو باز کرد طوری که به دیوار کوبیده شد 💥
اما نور چشمش رو ازار نداد
چون بدن **** جلوی دیدش رو گرفته بود از شدت خشم نمیتونست حرف بزنه باورش نمیشد ینی همه ی این بلا ها زیر سر اون بود؟! داد زد:
تویه حرومزاده!!!! ما بهت اعتماد کردیم !
لبخندی که روی لب های اون نقش بست اتیش خشمش رو شعله ورتر کرد اون دهنش رو باز کرد و صدایه مرموز و ترسناکش گوش هاش رو خراش داد :
انتظار من رو نداشتی؟! مگه نه؟
*سایونارا* عوضی
لحظه ی بعد دستایه **** به شدت هولشون داد و هردو دوباره تویه زیر زمینی پرت شدن!!!!!!!