مرا به چیز های عجیب غریبی نسبت میدند
به چیزهایی مثل
دین
وطن
جامعه
خانواده
قومیت و ...
ولی من مربوط به هیچکدام نیستم
من فقط منم
من نه میتوانم برای چیزهایی که مربوط به این فرعیات است احساساتی شوم
نه میتوانم کسی را چون صرفا هم زبانم است دوست داشته باشم
ولی مردم
خیلی راحت این هارا قبول میکنند
شروع میکنند به زندگی
بعد همه این چیز هارا به عنوان بخش مهمی از زندگی قبول میکنند
جوری از دین متنفرند انگار واقعا مهم است
جوری از وطن حرف میزنند انگار واقعا مهم است
جوری از قومیت دفاع میکنند انگار واقعا مهم است
مردم جوری به دنبال زندگی خودشان نیستند انگار جدا مهم نیست
به چیزهایی مثل
دین
وطن
جامعه
خانواده
قومیت و ...
ولی من مربوط به هیچکدام نیستم
من فقط منم
من نه میتوانم برای چیزهایی که مربوط به این فرعیات است احساساتی شوم
نه میتوانم کسی را چون صرفا هم زبانم است دوست داشته باشم
ولی مردم
خیلی راحت این هارا قبول میکنند
شروع میکنند به زندگی
بعد همه این چیز هارا به عنوان بخش مهمی از زندگی قبول میکنند
جوری از دین متنفرند انگار واقعا مهم است
جوری از وطن حرف میزنند انگار واقعا مهم است
جوری از قومیت دفاع میکنند انگار واقعا مهم است
مردم جوری به دنبال زندگی خودشان نیستند انگار جدا مهم نیست