🌺🌻🌺
11
☘️افسونگرى آزمودن سرو بر پسران فريدون:
☘️پس آنگاه سرو- شاه يمن- بزم ميگسارىاى بر پا كرد و سه پسران فريدون را كه اينك داماد او گشته بودند، مى بسيار خورانيد. آنگاه
چون هنگام خواب فرا رسيد، بفرمود تا خوابگاه ايشان را در باغ، زير درختان گل افشان بساختند. و چون آن سه در آنجاى به خواب رفتند، سرو
كه افسونگر بزرگى بود بيامد و سرما و بادى از راه جادو پديد آورد و چنان كرد تا آن سرما و باد سخت بر آن سه پسر بتازد و ايشان را شبانه در
همان باغ و زير آن درختان نابود سازد.
☘️ و چنان شد كه از بسيارىِ آن سرما و باد، باغ و دشت خشك گشت، چنانكه حتى زاغى نيز نتوانست در
آن پريدن گيرد. ليكن آن سه پسر فريدونِ افسونگشاى با بكار بستن آنچه كه پدرشان براى گشودن بند جادو بديشان آموخته بود، از آن
سرماى سخت بجستند و سرما هيچ در ايشان كار نكرد. چون روز فرا رسيد شاه يمن به سوى باغ رهسپار گشت با اين انديشه كه سه دامادش
را آنسان بيابد كه رخسارشان از سرما لاژوردين گشته و يخزده و مرده باشند و پس آنگاه سه دخترش باز هم براى او يادگار مانده باشند
🆔@conference_iranvich🌺
🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌺
11
☘️افسونگرى آزمودن سرو بر پسران فريدون:
☘️پس آنگاه سرو- شاه يمن- بزم ميگسارىاى بر پا كرد و سه پسران فريدون را كه اينك داماد او گشته بودند، مى بسيار خورانيد. آنگاه
چون هنگام خواب فرا رسيد، بفرمود تا خوابگاه ايشان را در باغ، زير درختان گل افشان بساختند. و چون آن سه در آنجاى به خواب رفتند، سرو
كه افسونگر بزرگى بود بيامد و سرما و بادى از راه جادو پديد آورد و چنان كرد تا آن سرما و باد سخت بر آن سه پسر بتازد و ايشان را شبانه در
همان باغ و زير آن درختان نابود سازد.
☘️ و چنان شد كه از بسيارىِ آن سرما و باد، باغ و دشت خشك گشت، چنانكه حتى زاغى نيز نتوانست در
آن پريدن گيرد. ليكن آن سه پسر فريدونِ افسونگشاى با بكار بستن آنچه كه پدرشان براى گشودن بند جادو بديشان آموخته بود، از آن
سرماى سخت بجستند و سرما هيچ در ايشان كار نكرد. چون روز فرا رسيد شاه يمن به سوى باغ رهسپار گشت با اين انديشه كه سه دامادش
را آنسان بيابد كه رخسارشان از سرما لاژوردين گشته و يخزده و مرده باشند و پس آنگاه سه دخترش باز هم براى او يادگار مانده باشند
🆔@conference_iranvich🌺
🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌺