ردپای آبی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


*تِق تِق تِق*
سبک‌تر از سرمان، خواب شیرین‌مان است.

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


Big dreams have big guns. Either pointed at the bullseye, or at you.


Am I unconsciously making up excuses, so that I can spare myself from seeing people...? People who only pretend to know and care for me...?




-Pinball,1973,Haruki Murakami


اگر کافکا میدونست که "کافکا" میشه، نوشته هاش رو خودش میسوزوند.


It's "How empty am I?" O'clock.


We never learned to live, so I don't believe we are worthy of death.


Everything demolishes; as how a rotting corpse would lie motionless under water, losing bits of itself to the indifferent stream of time. And so, nothing ever remains. We, are carried away.


P3 Christine Live: AURORA "Believer" (Imagine Dragons cover)


I have created the perfect exodus for myself. Now, I can enjoy my emptiness without the presence of a pitiful self.


تاحالا دلت برا خودت تنگ شده؟
آدما وقتی تنها میشن اینجوری میشن؟!
باز خوبه آدم حداقل یه خودشو داره که ترکش نمیکنه...
اگه یروزی حتی خودمم خودمو ترک کرد چی ؟!..
نویسنده: مهسا




I wish I could cry.


سَبيدو dan repost
وقتی تحصیلاتش توی آلمان تموم میشه مقدمات مهاجرتش به آمریکارو فراهم میکنه، بار و بندیلش‌رو می‌بسته که بهش خبر میدن بیا مامان رفته‌ توی کما، زود خودش‌رو میرسونه ایران، روز سوم یا چهارم کمای مادر، پدر غصه‌دارش توی خونه سکته میکنه و به بیمارستان نرسیده از دنیا میره، و خب مادرش هم دو روز بعد، ظرف یک هفته فقط خودش میمونه و خواهری که سرپرستی نداره، خلاصه موندگار میشه، چهل سال بعد وقتی این ماجرارو برای من تعریف کرد و استکان چاییش‌رو با دستای لرزونش روی میز گذاشت ازش می‌پرسم اون زمان تو سرتون چی می‌گذشت دکتر؟ آروم گوشه‌ی لبش‌رو می‌خارونه و میگه اینجور موقع‌ها فرقی نمیکنه به چی فکر کنی، زندگی مسیر خودش‌رو میره و شمارو هم با خودش میبره، لحظه‌ای سکوتی شبیه سکوت فیلم‌های فرهادی توی اتاق جولون میده، دوباره می‌پرسم و این خوبه یا بد؟ بلافاصله جواب داد مگه فرقی هم میکنه؟


ناپیرو dan repost
از اون‌جایی که وضعیت اقتصادی همه به گای سگ رفته و منم دارم کپک می‌زنم از بی‌کاری، با پنجاه درصد تخفیف واسه تتو در خدمتم! از دوستانی هم که کانال دارن خواهشمندم فوروارد کنن! مرسی!

@abanism


و هرکه از ماست، بر وضع خود گریان است.


Rêveuse dan repost
+[سكوت]
-i am standing here.
yelling “i am here”
+[گرما و اشنايي]


نیما می‌آد اول صف، چون زیر ۲۰۰ صفحه ست! و گوشی‌ام رو هنوز پرت نکردم به دیوار!


That's all folks! dan repost
از خواب که بیدار شدم آنی داشت پارس می‌کرد. داد زدم خفه شو سگ احمق! و آنی هم خفه شد. داد زدم ممنونم! و بعد بلند شدم پتومو پرت کردم به دیوار و بالش‌مو کوبیدم زمین و زنگ زدم بقالی که برام یه پاکت سیگار بیاره. من ریدم تو این زندگی تخمی که بخوای سیگار رو هم ترک کنی! آندره بقالی گفت سیگارت شده پاکتی دوازده‌ تومن! گفتم نمی‌خواد پس! شورشم رو در حد همون پرتاب پتوبالش کنترل می‌کنم. دوازده تومن؟ نشستم بیست تا کتاب سفارش دادم همه زیر دویست صفحه. نمی‌تونم بالای دویست صفحه رو تحمل کنم.
هرکی بالای دویست صفحه نوشته بره ته صف. کی حوصله داره؟ داریم می‌میریم. همه‌مون! رو دستم می‌نویسم نترس! می‌نویسم راست‌شو بگو! بعد روان‌نویس رو هم می‌کوبم به دیوار. بفرما! خسارت! نتیجه‌ی آلمان-کره رو می‌زنم پنج هیچ به نفع آلمان و گوشی‌مو هم پرت می‌کنم به طرف دیوار که البته وسط راه به گه‌خوری می‌افتم و با این دست اون دست‌مو می‌گیرم و نهایتا گوشی تلپ می‌افته رو سرامیک.
کاغذامو درمی‌آرم و نقاشی می‌کشم و یه نامه‌ی بلندبالا و سرگشاده برای همه می‌نویسم.
می‌نویسم سلام همه! دلم می‌خواد دل و روده‌تو دربیارم بندازم جلوی آنی سگ همسایه‌ام! خودم هم گرسنه‌ام. شاید هم دل و روده‌تو انداختم جلوی خودم. شاید هم خودمو انداختم جلوی آنی سگ همسایه‌ام. شاید هم آنی رو انداختم جلوی خودم. خداحافظ همه!
دلتنگی خفه‌ام می‌کنه و همون‌جا جلوی نامه به همه می‌افتم و می‌میرم. آنی سگ همسایه می‌آد اول بوم می‌کشه و بعد نترس و راست‌شو بگوی روی دست‌مو می‌لیسه.
پایان


I thought my life was tragic enough for a happy ending.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

487

obunachilar
Kanal statistikasi