از پرواز پرسیدم. تلاش میکردم در چشمانت نگاه نکنم اما مگر میشود از نگاههای گیرا و طلاییات فرار کرد؟
"میتوانی نشانم دهی چگونه به آسمان دست پیدا کنم؟"
همان لبخند، همان نگاه و همچنان بدون پاسخ.
میدانستم سعی داری خودم پاسخ را پیدا کنم؛ اما من بیشتر از هر زمان دیگری به نظر و جوابِ تو نیاز دارم.
ساعت۱۷:۲۸
تو با نخها و تیکه پارچه مشغولِ خلقِ گلهای بهاری هستی و من با قلمِ در دستم با کلمات کلنجار میروم. فرصت خوبیست سوال را طور دیگری بیان کنم.
"بنظرت کلماتِ مشابه و همحالت با پرواز چیست؟"
سر انگشتانت را روی گلهای ظریف و زیبایِ گلدوزی شده کشیدی و به روبهرو خیره شدی. لبخند کمرنگی روی چهرهام نشست. بعد نفسِ عمیق و طولانی:
'شادی، آرامش و تامل در لحظهیِ زیستن.'
کامل به نظر میرسید. ذهنم قفل شد و دیگر از خودم نتوانستم مفهوم جدیدی بهوجود بیاورم.
#Cloud